آحمد صبحي منصور في السبت ٢٤ - يناير - ٢٠١٥ ١٢:٠٠ صباحاً
بنام خداوند بخشندة مهربان
چاپ اوّل :جون 1996
چاپ دوم:ژانويه 2002
چاپ سوم: سپتامبر2012
ونكوور ، كانادا
پيشنيازهاي مطالعة قرآن و تدبّر در آن
ما به يقين فهميده و با تمام وجود قبول كرده ايم كه خداوند خالق عالًميان ، يكتا و بي هتماست و صاحب بزرگترين قدرت غير قابل تصوّر . و در عين حال كريم است و رحيم و سزاوار حمد و ثنا . او يقيناً جهان را پوچ و بي هدف نيافريده و اين دستگاه عظيم را منظوري بزرگ در پيش است . همچنين فهميده و قبول كرده ايم كه هستي ما انسانها در اين دنيا با مرگمان تمام نمي شود . يعني كه جهان ديگري با بهشت و جهنمي ابدي در كار است كه رسيدگي به اعمال اين دنيايمان مي كنند و بايد جوابگو باشيم و در انتظار سزا و جزائي مناسب .
در َمثَل در اينجا مي كاريم و در آنجا مي درويم . با قبول اين حقايق ، قوياً دوست داريم رضايت خدا را جلب كنيم تا در اين دنيا سعادتمند و در آخرت رستگار باشيم . سؤال اساسي اين است كه رضايت خدا چگونه تأمين مي شود ؟
كوتاهترين و مطمئن ترين راه اين است كه مستقيماً بسراغ خالق عالًم برويم و دستورات زندگي و رهنمودهاي صددرصد صحيج را بدون واسطه ، از خود او يعني از كتاب دست نخورده و تحريف نشدة او ، قرآن كه حتميّت اصالتش برايمان مسلّم است دريافت كنيم . مي خواهيم دستوراتش را بفهميم و تمام راه وروش زندگي خود را –تا آنجا كه ميسّرمان است –با آن دستورات تطبيق دهيم .
آنهائي كه بسلامتي بدنشان علاقه مندند ، سالي يكي دوبار به طبيب حاذقي مراجعه مي كنند و از او يك بررسي كامل مي خواهند . دكتر تمام دستگاههاي بدنشان را با عكسبرداريها و آزمايشات گوناگون وارسي مي كند ، تا معلوم نمايد كه آيا اعضاء بدن مطابق آن چه طبيعي و سالم است و بايد كاركند ، كار مي كند ؟ و اگر احياناً هركدام خارج از حدّ طبيعي بود ، به متقاضيان يادآور مي شود ، تا به معالجه بپردازند و سلامتي خود را باز يابند .
حال ما مي خواهيم همين كار –يعني چك آپ –را براي پندار وگفتار وكردارمان بنمائيم . دستورات قرآن را به عنوان چوب ميزانة خوب و بدهاي حقيقي و دور از ارزشهاي قضاوتي ، انتخاب كرده ايم و قرآن خواندن را بدين منظور شروع نموده ايم ؛ تا با چشم باز ، و بطور واضح و بدون دوپهلوئي ، برايمان روشن شود كه كدام يك از پندارها ، رفتارها و گفتارهايمان مطابق دستور خدا و بالنتيجه مورد رضايت اوست و كدام نيست . آنها را كه هست ، با اطمينان بيشتري تقويت كنيم . و آنها را كه نيست ، بشناسيم و در پي اصلاح آن باشيم تا به اميد هدايت و تأييدات خودش ، بتوانيم شخصيت خود را شخصيت اسلامي كنيم .
شخصيّت اسلامي يعني شخصيّتي كه دستورات خالق را دقيقاً اجرا مي كند و زندگي اش پاك ، توأم با آرامش و موفقيّت مي شود . مي خواهيم خود را مطابق آن چه خالق ما خواسته است ، تغيير دهيم ؛ تا او هم همانطور كه وعده كرده است و به ما تعليم داده و ماهم در قنوت نمازهايمان مي خوانيم : ” ربنا آتنا في الدنيا حسنه و في الاخرة حسنه و قنا عذاب النار“ خير دنيا و آخرت را برايمان فراهم كند و از عذاب آتش مصونمان دارد . براي توفيق در اين كار بايد قرآن را با دقت هرچه تمامتر بخوانيم و در آن ، همان طور كه خداوند دستور داده است تفكر وتدبّر كنيم ياد بگيريم و به كارشان بنديم . و اما موضوعي كه تكان دهنده است اين كه در قرآن مي خوانيم خداوند مي فرمايد :
” شما بهترين اُمتي هستيد كه از ميان مردم پديد آمده . امر بمعروف و نهي از ُمنكر مي كنيد و به خدا ايمان داريد . . . “ آل عمران (3) آيه 110و همچنين مي فرمايد :
” سست نشويد و اندوهگين نباشيد . شما برتريد ، اگر مؤمن باشيد “آل عمران :139
توجّه كنيد كه خداوند فرموده است : شما بهترين ُامّتي هستيد كه از ميان مردم پديد آمده و جاي ديگر فرموده است : شما برتريد . ولي عملاً مي بينيم كه نه تنها بهترين اُمّت و برتر از ساير مردم دنيا نيستيم ، بلكه در بسياري از جهات ضعيف تر و پائين تريم . هرچه خودمان بياد داريم و هرچه پدرانمان برايمان تعريف كرده اند –يعني در همين قرن اخير –در هرمصافي كه با ديگران داشته ايم ، مفتضحانه از خصم شكست خورده ايم . در جنگهاي ايران با روسيه ، قسمتهاي زيادي از مناطق مسلمان نشين ايران بدست روسها افتاد و رفت كه رفت . در جنگ بين الملل اوّل كه امپراطوري عثماني تار و مار شد و اكثر قسمتهاي بلاد اسلامي ، مستعمرة كشورهاي اروپائي شدند و با اين كه اكنون ظاهراً مستقلند ؛ ولي هنوز روي پاي خود نه ايستاده اند . امروز هم در كشمير و چچن ، تاجيكستان و بوسني و لبتان و فلسطين ، گرفتار، كشتارهاي بيرحمانة خارجي هستند . و حتي در كشورهاي اسلامي كاملاً مستقل ، مي بينيم كه مسلمانان و متدينين آنجا شكست خورده و دربدر- از دست سرنيزه داران حكومتهاي خودشان –در ُعسرتند .
چرا چنين هستيم ؟ بايد حتماً علتي داشته باشد . با توجه به آيات فوق الذكر ، سه فرض ميتوان كرد . فرض اوّل اين كه ، استغفرالله ، بگوئيم : خداوند بيخود گفته و حرف او صحيح نيست . فرض دوّم اين كه بگوئيم : آيات فوق اساساً كلام خدا نيست . و فرض سّوم اين كه شايد ما مسلمانان ، اصلاً مؤمن نيستيم كه مشمول چنان آيه اي باشيم . يقيناً مفروضات اوّل و دوّم ، نه منطقي است و نه ُعقلائي . و بالمآل فرضيّة سّوم را بايد مورد آزمايش قرار دهيم . چون مي فرمايد :” شما برتريد ، اگر مؤمن باشيد “ اين ”اگر“ شرطي است . ”اگر مؤمن باشيم“ ، برتريم . بنابراين كلاه خود را قاضي كنيم و ببينيم آيا ما كه خود را مسلمان مي دانيم ، واقعاً ”مؤمن“ هستيم ؟
ُمقّدم بر همه ، بايد تعريف مؤمن را از نظر قرآن بدانيم و ببينيم آيا اعتقادات و اعمال ما در آن تعريف مي گنجد ؟
به زبان ساده ، اولين مشخصة مؤمن بودن از نظر قرآن ، ُموّحد بودن است . يعني فقط خداي تنها را بندگي كردن . و ققط از او كمك خواستن .
در سورة فاتحه كه هر روز در نمازهايمان چندين بار مي خوانيم ؛ عبارت اياك نعبد و اياك نستعين( فقط ، تنها تو را بندگي مي كنيم و فقط ، تنها از تو طلب ياري مي نمائيم ) كه از اركان اصلي نماز مي باشد . هرجا در قرآن بحثي از مؤمن پيش مي آيد ، منظور كسي است كه ايمان به وحدانيت خدا و ايمان به حتميّت روز جزا داشته و مطيع اوامر الهي باشد . و الاّ تمام افراد مورد خطاب قرآن ، از اهل كتاب و مشركين و كُفّار همه وجود ”خدا“ را به عنوان خالق زمين و آسمانها و بطور كلي خالق تمام كائنات ، قبول داشته اند . ولي خداوند آنها را ”مؤمن“ قلمداد نمي كرده است . زيرا به كس يا چيز ديگري غير از خدا متوسل مي شدند و يه كارگشائي و قدرتش معتقد بودند .
شايد بهتر باشد ، ابتدا فرض كنيم ، ُمؤمن نيستيم . مگر خلافش را براي خودمان ثابت نمائيم . نكند مؤمن حاشيه اي هستيم . يعني به بعضي از دستورات الهي ُمؤمن و به برخي كافريم . (سورة نساء آية 150 ) نكند هنوز نمي دانيم دستورات اصيل خداوند كدامند تا معلوممان شود كه به آنها مؤمنيم يا نه ؟
به هر تقدير بهتر است براي اين كه بفهميم باورهاي اسلامي مان صحيح اند ، يا نه ؛ اصيل اند ، يا نه ؛ و براي تشخيص اين كه خودمان مؤمنيم ، يا نه ؛ به خود قرآن مراجعه كنيم و مانند سنگ محك ، باورها و اعمالمان را با دستورات خداوند كه در قرآن آمده است بيازمائيم و كژيها و كاستيهايمان را پيدا و اصلاح كنيم .
به نظر مي رسد كه قرآن خواندن را ، دقيقاً به همين خاطر شروع كرده ايم . من از قصد خودم بر مطالعة قرآن از اولين دفعه اي كه در حدود 39 سال پيش شروع كردم ، آگاهم . مي دانم كه براي درك دستورات الهي بود ، از دست اوّل ، بدون تحريفها و كم و زيادهاي تقديري و احتمالي . براي امتحان مسلماني خودم و براي اين كه بدانم رفتار و گفتارم مطابق دستورات خدا هست يا نه .
فكر مي كنم شما هم با من همعقيده باشيد . زيرا از شش سال پيش تا كنون كه قرآن خواندن را ، آن هم توأم با تدبّر و تعقّل در آيات آن شروع كرده ايم ، به همين منظور بوده است . بمنظور اين كه بفهميم دستورات واقعي خداوند چيست . سپس آنها را با باورها و اعمال خودمان مقايسه نمائيم و عندا للزوم ، خود را اصلاح كنيم و اطرافيانمان را از حقايق دريافتي آگاه سازيم .
اگر بخاطر داشته باشيد ، از همان روزهاي اول و در دفعات عديده و در موقعيّتهاي مختلف ، هميشه اين عبارت را تكرار كرده ايم كه ما مي خواهيم قرآن را به زبان فارسي بخوانيم ؛ به منظور اين كه بتوانيم آن را بفهميم . و امكان تفقّه و تدبّر در آن را داشته باشيم . و فهميدن را بدين خاطر مي خواهيم كه بدان عمل كنيم . اگر چنين بوده است ، تلويحاً قبول داشته ايم كه از مسلمان بودن خودمان ، ناراضي و به دنبال گمشده اي در تلاش بوده ايم .مي خواستيم اعتقادات و عادات و اسلام ارثي خود را با دستورات الهي يعني راهنمائيهاي دست نخورده و تحريف نشدة او كه در قرآن آمده است ، بسنجيم ؛ تا به درجة ايمانمان ، آن طور كه مورد تأييد خداوند باشد واقف گرديم . و اگر كارمان نقصي دارد ، از طريق علم به موضوع و عمل بدان ، رفع نقص كنيم ، تا با جلب رضايت ربّ جليل و با استعانت از او از گرفتاريهاي زندگي نجات يابيم .
اگر هر يك از ما به چنين شك و وسوسه اي دچار نشده و از آن چه داشتيم صد در صد راضي بوديم ؛ لزومي نداشت كه به قرآن مراجعه كنيم و آن را مخصوصاً به زبان مادري بخوانيم ؛ تا حتماً و دقيقاً مطالبش را بفهميم . اگر با چنين عقيده و هدفي قرآن خواندن را شروع كرده ايم ؛ نبايد –چنانچه احياناً بعضي از آيات قرآن و دستورات مستقيم و بدون خدشة الهي را با آنچه تا كنون از طريق والدينمان يا از بعضي پيشوايان مذهبي بنام اسلام ياد گرفته ايم ، مغاير يافتيم –نگران شويم و بترسيم و از خود بيخود گرديم و خيال كنيم ايمانمان بباد مي رود . ما بدنبال گمشده مان هستيم . بدنبال اين كه آيا ايمان به خداي تنها داريم يعني موحديم يا نه . آيا مسلماني مان قرآني است يا مفاتيح الجناني . به همين خاطر ، اين كار را شروع كرده ايم
براي مثال اگر ساليان درازي بوده است كه از دردي ُمزمن و نا مشخص رنج مي برده ايم ؛ حال كه تصميم گرفته به بهترين بيمارستان دنيا مراجعه كرده و بدن خود را تحت آزمايشات كامل ُمجهزترين لابراتوارها قرار داده ايم ؛ اگر نتيجة آزمايشات دقيقي كه از اعضاي بدن ما شده است ، نشان مي دهد كه مثلادر كيسة صفراي ما سنگي پيدا شده ، يا يكي از ُكليه هاي ما متورّم است ؛ يا تعداد گلبولهاي سفيد خونمان زيادتر از حد طبيعي است ؛ نبايد بي تابي كنيم و به دكتر و آزمايشگاه ، بد و بيراه بگوئيم كه چرا چنين مطالبي را از معايب و بدكاركردن بعضي از اعضاء بدن ما اعلام داشته اند . برعكس بايد بسيار شاكر و خوشحال باشيم كه علل مشكلات و ناراحتيهايمان دارند پيدا مي شوند . آن هم با چشمي باز و روشي دقيق و اطمينان بخش .
به همين قياس اگر در ضمن خواندن قرآن ، فهميديم كه مثلاً فلان كاري را كه تا بحال بنام اسلام و بتصوّر اين كه واقعاً دستور الهي است ، انجام مي داده ايم ؛ درست مغاير با آيات قرآن از آب درآمد ؛ بايد نه تنها ناراحت نشويم ، بلكه خوشخال باشيم كه داريم تدريجاً به نتيجة مطلوب مي رسيم . بعني كه ان شاءالله موفق مي شويم و هرچه زودتر اعمال و باورهاي خود را با راهنمائيهاي قرآن اصلاح مي نمائيم و با اذن خدا و طبق وعده اي كه داده است ، گرفتاريهايمان بر طرف و نعماتمان زياد مي شود .اعراف(7) : 96 .
به شك افتادن نسبت به صحّت اعتقادات و اعمال گذشته ، بايد اوّلين عكس العمل هر انسان حقيقتجو و حردمندي باشد . حضرت ابراهيم كه خداوند ربّ جليل او را دوست خودش ( خليل الله ) لقب داده و از مقرّبين درگاهش نموده و به مسلمين دستور داده است كه او را به ُعنوان ُالگو ، ُمدل زندگي و ُاسوة حسنه –يعني سرمشق نيكو –انتخاب كنند ؛ همان طور كه در قرآن حكايتش آمده :
” چون شب او را فراگرفت ، ستاره اي ديد . گفت : اين است پروردگار من . چون فرو شد (به شك افتاد ) گفت : فروشوندگان را دوست ندارم . آنگاه ماه را ديد كه طلوع مي كند ؛( به شك افتاد ) گفت : اين است پرودگار من . ولي چون فروشد ، (به شك افتاد) و گفت : اگر پروردگارم مرا راه ننمايد ، از گمراهان خواهم بود . چون خورشيد را ديد كه طلوع مي كند ( به شك افتاد )و گفت : اين است پروردگار من . اين بزرگتر است . ولي چون غروب كرد ،( باز هم به شك افتاد) و گفت : اي قوم من ، از آن چه شريك خدايش مي دانيد ، بيزارم . من با اخلاص روي بسوي كسي مي آورم كه آسمانها و زمين را آفريده است ومن از ُمشركان نيستم .“ انعام (6) : 76 الي 79 .
يقيناً حضرت ابراهيم –اُلگو و سرمشق ما - روش آزمون و خطا را دنبال مي كرد . او اگر از به شك افتادن نسبت به دانائيها و اعتقاداتش وحشت وترس مي داشت ؛ هيچگاه جرأت تفحّص و تجسّس براي گمشده اش پيدا نمي كرد . و در نتيجه به حقيقت نمي رسيد و مقام تقرّب به درگاه الهي و سعادت دوستي با خدا را بدست نمي آورد.
جرأت دانستن
بريدن از سنتهاي گذشته و كنار گذاشتن باورهاي آباء و اجدادي ، يقيناً مشكل است . خيلي هم مشكل و دردناك است . ولي براي رسيدن به حقيقت ، راهي جز اين نيست . بايد ”جرأت دانستن“ داشت . حتّي دانستنيهائي مغاير با دانشهاي قبلي . بايد با پيداكردن چنين جرأتي وارد صحنة پرمخاطرة تحقيق براي رسيدن به حقيقت شد . ممكن است ُمحقق مدتي در وادي حيرت ، سرگردان بماند ؛ ولي اگر مشتاقانه بسوي درك حقيقت است ، خداوند او را ياري مي دهد و به معرفت مي رساند ، همان طور كه ابراهيم را رساند .
اگر ما مسلمانان ارثي –نه تحقيقي –به معتقدات گذشته مان سخت دلبسته و پايبند هستيم ؛ و ازآنها كمال رضايت را داريم ؛ و از اين كه ممكن است در نتيجة تحقيق وشنيدن مطالبي جديد ، احتمالاً تزلزلي در اعتقادات سابقمان پيدا شود ، وحشت و دلهره داريم ؛ و بطور خلاصه جرأت دانستن و حتي شنيدن موضوعاتي را كه فرضاً مغاير با سنتهاي گذشته مان در آيد ، نداريم ؛ يقيناًً بهتر است كه از خواندن قرآن وتدبّر و تفقه در آن صرفنظر كنيم . چون در تمام دورة قرآن خواندن بايد خود را براي ديدن اين قبيل مغاير هاي احتمالي آماده كرده باشيم . چرا؟ چون حدس مي زده ايم كه بايد عقب افتادگيمان علتي داشته باشد . و پيشاپيش بدنبال اين بوده ايم كه بدون تعصّب و با كمال خلوص و صداقت بدنبال گمشده مان بگرديم . يعني بفهميم چرا ما مسلمانان عليرغم آنچه منتظريم ، امنيت و آسايش ، حتّي در زادگاه خودمان نداريم ؟ چرا بطور كلي جوامعي عقب افتاده ، گرفتار و ُمعسر و پريشانيم .
اگر در ضمن تحقيق معلوم شد كه دستورات اصيل الهي مسطور در قرآن مغاير با اعتقادات آباء و اجداديمان مي باشند . نبايد مطلقاً نگران باشيم . از كجا كه علت العلل تمام گرفتاريهايمان ، همينهائي باشند كه ما بدنبالشان در تكاپو بوده ايم .خداوند مي فرمايد
” آيا پيش از قرآن ، كتابي برايشان نازل كرده ايم كه اكنون بدان تمسك مي جويند . نه ، مي گويند : پدرانمان را بر آئيني يافتيم و ما از پي آنها مي رويم . بدين سان ، پيش از تو به هيچ قريه اي هشدار دهنده اي نفرستاديم ، مگر آن كه متنعمانش گفتند : پدرانمان را بر آئيني يافتيم و ما به اعمال آنها اقتدا مي كنيم . گفت : حتي اگر براي شما چيزي بياورم كه از آن چه پدرانتان را بر آن يافته بوديد ، هدايت كننده تر باشد ؟ گفتند : ما به آئيني كه شما را بدان فرستاده اند ايمان نداريم . و ابراهيم به پدر وقومش گفت : من از آنچه كه شما بندگيش را مي كنيد ، بيزارم . يقيناً كسي كه مرا آفريده ، راهنمائيم خواهد كرد . ( ابراهيم )اين سخن را پابرجا قرارداد ؛ تا باشد كه آيندگان بعد از او به خدا باز گردند .“ زخرف (43) : 21 الي 24 و 26 الي 28
فراموش نكنيم كه خداوند تبارك وتعالي ، حضرت ابراهيم را اُسوه و اُلگوئي براي ما مسلمانان قرارداده و فرموده است : او بود كه شما را مسلمان ناميد . او به عنوان الگوي ما ، ”جرأت دانستن“ داشت . و جرأت شك كردن به باورهايش . آن هم بدفعات ، تا رسيدن به حقيقت كه براي او ، شناخت خداي واحد بود .
بعضي از ما جرأت نداريم كه با حقيقت روبرو شويم . جرأت دانستن موضوع جديدي را كه فكر مي كنيم ممكن است با باورهاي قبليمان تناقض داشته باشد ، نداريم .خود را سانسور مي كنيم . در واقع ميل نداريم برج عاجي را كه با عقايد سابقمان بنا كرده و در آن نشسته ايم ، خدشه دار ببينيم . ميل نداريم برايمان روشن شود كه علت العلل بسياري از گرفتاريها و عقب ماندگيهايمان ، نتيجة قهري اعمال خودمان يا همنوعانمان كه آن هم ناشي از بي اطلاعيمان از حقايق دين و واقعيات زندگي بوده است .
چه خوب بود اگر مي توانستيم كمبودها و مصائب خود را بطور كامل به گردن ديگران بيندازيم و خود پاك ومنزه بمانيم . ولي چنين چيزي نه عملي است و نه ، در صورت عملي بودن ، نتيجه بخش . خداوند كه خالق ما و عاِلم به اعمال ماست مي فرمايد :
” هر مصيبتي بشما برسد ، بخاطر كارهائي است كه خودتان كرده ايد و خدا بسياري از گناهان را مي بخشد“شوري (42) : 30
يعني اگر خداوند رّب جليل بسياري از گناهان ما را نمي بخشيد ، سراسر زندگيمان مصيبت بود .معمولاً بدبختيها ، غمها ، ُعسرتها و بطور كلي ابتلائات بشري ، چيزهائي غير طبيعي ، يعني غير الهي است كه نتيجة انحراف از مسير حق بوده . و اكثراً نتيجة قهري اعمال خود انسانها ست .هركس مي تواند مصيبتها و گرفتاريهاي افراد را محققانه دنبال كند و ببيند كه منشاء اكثر آنها ، كجرويها و تجاوزات كسي يا كساني به حقوق خود يا ديگران بوده است .
قرآن درست مانند كتابچه اي كه سازندة اتومبيل همراه متاعش مي فرستد ، تا خريداران بدانند چگونه از اتومبيلشان مراقبت كنند ؛ به ابناء بشر مي گويد كه چه بكنند و چه نكنند ، تا از مسير طبيعي خارج و مبتلا به گرفتاريهاي اجتماعي نشوند .يقيناً توجه دقيق به اوامر الهي و عمل كردن مخلصانه به آنها ، كوتاهترين و مؤثرترين راه و روش جلوگيري از انحرافات بلاخير است .
من نمي گويم سَمَندَر باش ، يا پروانه باش گربفكر سوختن افتاده اي ، مردانه باش
من نمي گويم قرآن بخوانيد يا نخوانيد . تصميم با خود شماست . فقط مي گويم : اگر تصميم گرفته ايد كه قرآن بخوانيد و عزمتان را جزم كرده ايد كه طبق دستور خودش ، هرچه بيشتر كه برايتان ميسّر است آن را مطالعه كنيد ، و بدين خاطر اين جا جمع مي شويد ؛ و حتي در منازلتان به قرآن مراجعه مي كنيد كه به حقايق دست نخوردة فرامين الهي –بدون واسطه –دست يابيد ؛ واقعاً صميمانه و با خلوص اين كار را بكنيد .و براي موفقيت در اين راه ”جرأت دانستن“ داشته باشيد . جرأت دانستن حقيقت و واقعيت ، ولو تلخ . ولو مغاير با اعتقادات قبليتان . ولو مغاير با باورهاي كسان و آباء و اجدادتان .و بطور كلي ولو مغاير با آن چه تا بحال خوانده يا شنيده ايد .
صادقانه مي گويم و تكرار مي كنم كه اگر واهمه داريد كه ممكن است با درك آيات قرآن ، با درك دستورات اصيل و تحريف نشدة پروردگارتان ، آن چه را بنام معتقدات و باورهاي ديني كه تمام عمر در ذهن خود داشته ايد ، متزلزل شود ؛ در حالي كه ميل داريد تمام آنها دست نخورده باقي بمانند ؛ قرآن خواندن را كنار بگذاريد و به آن چه داريد ، بسنده كنيد .
قرآن خواندن و اوامر حقيقي الهي را فهميدن و اجرا كردن ، راهي است مستقيم و بدون پيچ و خم .راهي است يقيناً آسان و دقيقاً متناسب با فطرت انسان . خداوند در قرآن كريم ، با چهار مرتبه تكرار فرموده است :
” ما يقيناً قرآن را براي يادگرفتن و بخاطر سپردن آسان كرده ايم ؛ آيا كسي هست كه پند گيرد “قمر(54) :17 ، 22 ، 32 و 40
ولي البته و صد البته ، انجام اين كار مثل انجام هركار خوب ديگري ، صبر و پيگيري مي خواهد ؛ آن هم صبري توأم با داشتن خلوص و جرأت . و اين بود كه اولين پيشنياز خواندن قرآن ، توأم با تدبّر در آن را ، احراز ”جرأت دانستن“ ، معرفي كرديم .
ُ
موحّد بودن
و اما دومين پيشنياز براي توفيق در خواندن قرآن و درك و لمس حقايق آن ، ”موحّد بودن“ است . يعني قبول خداي تنها . اگر هنوز در زواياي مغزمان ، غير از خدا كسي يا چيزي را مشكل گشا و برآورندة حاجات مي دانيم ، و آن چه را معمولاً بايد از خدا بخواهيم ، از آنها مي طلبيم ؛ و دست نياز بسوي آنها دراز مي كنيم ؛ اگر هنوز فكر مي كنيم ، غير از خدا به كسي يا چيزي در زمين و آسمانها مي توانيم توسل جوئيم و او را شفيع و وسيله اي براي تقرب بخدا قرار دهيم ؛ و هنوز از اين قبيل افكار و رسوبات ذهني گذشته در مغزمان داريم ؛ اگر هنوز از آنها پاك نشده ايم ، قادر نخواهيم بود كه حقايق قرآن را درك كنيم و شفاي دردهاي خود و اجتماعمان را از آن بطلبيم . ولو اين كه دكترا در ادبيات زبان عربي داشته باشيم و يا در مهمترين دانشگاههاي دنيا، تحقيق و تدريس دين كنيم . و يا خودمان را از ذريّة پيامبر و براي درك كتاب خدا از ديگران ارجح بشناسيم . هيچ كدام از اينها ، حتي توأماً ، ما را براي درك قرآن ياري نمي دهد . زيرا خداوند مي فرمايد :
”. . . . بگو : اين كتاب براي آنها كه ايمان آورده اند ، هدايت و شفاست و آنها كه ايمان نياورده اند گوشهاشان سنگين است ، و چشمانشان كور است . چنانند كه گوئي آنها را از جائي دور ندا مي دهند “فصلّت (41) :44
اولين پيام تمام پيامبران خدا به مردم همعصرشان اين بود كه از ” شرك “ پاك شوند ؛ تا از گرفتاريها و ادبار نجات يابند .هم از گرفتاريها و عذاب قيامت ؛ و هم از گرفتاريها و مصائب همين دنيا . تمام پيامبران مي گفتند : اي مردم ، جزخداي يكتاي واحد يعني الله همان خالق و صاحب تمام كائنات ، معبود ديگري را ، نخوانيد . قرآن كتاب صد در صد دست نخورده و تحريف نشده اي كه در اختيار ماست ، حقايقي را در اين زميننه بما مي گويد :
” نوح را بسوي قومش فرستاديم . گفت : من براي شما بيم دهنده اي آشكارم ، كه جز خداي يكتا را بندگي نكنيد . زيرا از عذاب روز دشوار قيامت بر شما بيمناكم .هود (11):25و 26. و بر قوم عاد ، برادرشان هود را فرستاديم . گفت : اي قوم من خداي يكتا را بندگي كنيد . شما را هيچ معبودي جز او نيست . هود (11) :50. و بر قوم ثمود ، برادرشان صالح را فرستاديم . گفت: اي قوم من خداي يكتا را بندگي كنيد ، شما را جز او معبودي نيست . اوست كه شما را از زمين پديد آورده است و خواسته است كه در آن آباداني نمائيد . از او طلب مغفرت كنيد و به درگاهش توبه نمائيد . پروردگارم نزديك است و دعا ها را اجابت مي كند .“هود : 84 .
از حكايات ديگر قرآن بر مي آيد كه تمام پيامبران خدا ، بدون استثناء همين دستور الهي را به عنوان اولين اقدامشان قرار داده بودند . و اولين پيام آخرين پيامبر خدا يعني محمّد(ص) هم همين امر الهي بود كه گفت : ” قولوا لا اله الاّالله تفلحوا“ ( بگوئيد غير از خداي يكتا الهي نيست ، تا رستگار شويد ) خداوند مي فرمايد:
” همچنان كه پيامبري از خودتان برايتان فرستاديم ، تا آيات ما را برايتان تلاوت كند و شما را پاك نمايد و كتاب و حكمت بشما بياموزد . و آنچه را كه نمي دانستيد بشما ياد دهد .“ بقره (2) :151
همينطور كه ملاحظه مي فرمائيد ، قبل از آموختن كتاب و حكمت ، يعني قبل از تعليم قرآن و قبل از تعليم كاربرد حكمت (عقل و استدلال منطقي ) قبل از تعليم ” تلك حدودالله“ ها و ” ُكتب عليكم “ ها و قبل از اين كه چطور بايد با استفاده از حكمت ، مسائل زندگي را حل و فصل كنند ؛ علاقه مندان به اسلام –كساني كه براي درك حقيقت بسوي پيامبر مي آمدند و يا در مجامع عمومي حاضر مي شدند و بسخنانش گوش مي دادند - مواجه با برنامة پاكسازي او مي شدند .پاك شدن از تمام باورهاي شرك آلود .
تمام تلاش پيامبر در طول سالهاي اوّل رسالتش اين بود كه مردم را از اعتقادات شرك و بت پرستي پاك كند و اذهان آنها را بي آلايش نمايد ؛ تا زمينة آموختن كتاب و حكمت در وجودشان فراهم گردد . اين سنت الله است ، فطرت بشري است كه تغيير نمي كند .ذهن انسان بايد پاك و خالي از باورها باشد ، تا عقيدة جديدي را قبول نمايد در كشورهاي كمونيستي ، مخصوصاً در چين ، با سوء استفاده از اين واقعيت علمي كه فطري انسانهاست ، براي قبولاندن مرام كمونيسم ، مردم را بنام انقلاب فرهنگي ، مغزشوئي مي كردند . تا ار افكار سابق خالي شوند و ذهنشان مطالب جديد آنها را بپذيرد . ولي البته چون انجام اين كارشان با زور و شكنجه هاي رواني توأم بود ؛ و چون مرام كمونيسم خود راهي غير طبيعي و غير الهي و مغاير با فطرت انساني بود ؛ نمي توانست نتيجه بخش و سازنده و با دوام باشد . بايستي نتيجة كارشان از بين مي رفت كه رفت . ولي اسلام و دستورات الهي ، چون بهترين و مناسبترين راه زندگي و ُجفت و جور با فطرت بشري است ، روش پاك كردن ذهن ُمشركين توسط پيامبر ، سازنده بود و بر قرار ماند . و تا زماني كه مسلمانان بطرف انواع شرك ، كشانده نشده بودند ؛ يعني تا چند قرن ، شكوفائي و پيشرفتهاي تحسين انگيزي را نتيجه داد و وقتي كه انواع شرك جاي توحيد را گرفت ، سقوط شروع و تدريچاً چراغ علم در بين مسلمانان خاموش شد .
به هر تقدير سنت و دستور الهي ، قبول خدا بوحدانيت و بدون شريك بوده است . قبول وحدانيت خدا ، يعني قبول اين كه هيچ كس و هيچ چيز جز او براي انسان كار ساز نيست و هيچ كس جز او و بدون اذن او ، يعني بدون رعايت قوانين و مقررات نازل شده از طرف او نمي تواند كسي را شفاعت كند ، تا مورد مغفرت ربّ جليل قرارگيرد . حتي اگر نوح پيامبر باشد و براي پسرش ، يعني پارة تنش ، طلب مغفرت نمايد .هود (11) : 45و 46 . يا ابراهيم خليل الله باشد و با آن مقام والا ، براي پدرش ، آمرزش بطلبد .توبه (9) : 114 . و يا محمّد باشد و حتي هفتاد مرتبه براي كساني كه خدا اذن مغفرت برايشان نداده ، طلب آمرزش كند ، پذيرفته نيست . توبه (9) :80 . قبول وحدانيت خدا ، يعني قبول اينكه جز او صاحب قدرتي براي انجام اين قبيل امور نيست .زمر (39) :44 . فقط و فقط اوست كه مي تواند به انسان كمك كند و به دعايش پاسخ گويد .مؤمن (40) :60 .
پاك شدن از شرك بتمام معني و با تمام وجود ، رسيدن به ايمان مخلصانه و قبول و باور قلبي وحدانيت خدا ، مقدمه و اساس لازم براي آموختن قرآن و حكمت است . اگر كسي هنوز رسوبات ذهني شرك آلود سابق را در مغزش داشته باشد و خدا را آن طوري كه شايسته است ، بوحدانيّت نشناخته باشد و هنوز در باورهايش ، غير خدا را در مشكل گشائي مسائلش ذيمدخل بداند ؛ نبايد انتظار داشته باشد كه اولاً عاشقانه علاقه اي به خواندن قرآن و تدبّر در آن پيدا نمايد ؛ و ثانياً نبايد اميد داشته باشد كه اگر هم احياناً قرآن بخواند ، معنايش را درك كند .
اين سنت الهي است و براي همه كس و همه جا و همه وقت صادق است .
خداوند ربّ جليل فرموده است : ”جز پاكان قرآن را لمس نمي كنند“واقعه (56) : 79 اين جاست كه هم آواز با خواجه حافظ شيرازي مي گوئيم :
چشم آلوده نظر از ُرخ جانان دور است بر ُرخ او نظر از آينة پاك انداز
غسل در اشك زدم ، كاهل طريقت گويند پاك شو اوّل و پس ديده بر آن پاك انداز
توجه به خطر وساوس شيطان
برادران و خواهران عزيز ، شما كه عاشقانه به دنبال درك حقيقت ، بسوي قرآن آمده ايد .شما كه دست نياز بسوي صاحب اختيارتان دراز كرده ايد . شما كه بيتابانه مايليد بفهميد كجاي كارهاي زندگيتان و اعمال و رفتارتان با مقايسه به دستورات الهي لنگ مي زند كه دقيقاً آن را اصلاح كنيد . توجه داشته باشيد كه شيطان در حضور خدا ، بعد از اين كه بخاطر نافرمانيش از درگاه او رانده شد ، چه گفت ؟
” گفت : مرا تا روز قيامت كه ( اولادان آدم ) برانگيخته مي شوند ، مهلت ده . خداگفت: تو از مهلت يافتگاني . شيطان گفت حال كه مرا نوميد ساخته اي ، من هم بر صراط مستقيمت به كمين آنها مي نشينم . آن گاه از پيش و از پس و از چپ و از راست بر آنها مي تازم و بيشترينشان را شكرگزار نخواهي يافت . گفت : از اينجا بيرون شو ، مطرود و منفور . از كساني كه پيروي تو را گزينند و از همةشما جهنم را پر خواهم كرد .“اعراف (7) : 14 الي 18
توجه كنيد شيطان در صراط مستقيم خدا –همان راهي كه مؤمنين مي خواهند به خدا نزديك شوند –به كمين اولادان آدم مي نشيند ، و از چپ و راست و جلو و عقب به آنها مي تازد و هدف بزرگش اين است كه آنها را از يكتا پرستي به راه شرك ببرد . شرک يعني همان راهي كه رونده اش را خدا نمي بخشد و همان راهي كه هركس رفت ، ُمشرك و پيرو شيطان و از حريم امنيت الهي خارج مي شود .ملاحظه كنيد خداوند در اين مورد چه مي فرمايد :
” اي فرزندان آدم ، شيطان شما را نفريبد . همچنان كه پدر و مادرتان را از بهشت بيرون راند . لباس از تنشان كند ، تا شرمگاهشان را به ايشان بنماياند . او و قبيله اش از جائي كه آنها را نمي بينيد ، شما را مي بينند . ما شياطين را اولياء كساني قرار داده ايم كه ايمان ( به وحدانيت خدا ) نمي آورند و چون كار زشتي كنند ، گويند پدران خود را اين چنين يافته ايم و خدا ما را بدان فرمان داده است . بگو ، يقيناً خدا به زشتكاري فرمان نمي دهد . چيزهائي بخدا نسبت مي دهيد كه نمي دانيد .“اعراف (7) :27و28
ما بندگان خدا ، اگر در كنف حمايت او نباشيم ، در برابر وساوس شيطان بسيار ضعيفيم . بايد بدستور حق تعالي ، بمجردي كه فكري شرك آميز يا تمايل به انجام هر نوع از نواهي الهي به ذهنمان وارد شد ، در همان لحظه متوجه شويم كه وسوسة شيطان است . و بايد بلافاصله بگوئيم :اعوذبالله من الشيطان الرجيم ( از شيطان رانده شده به خدا پناه مي برم ) بدين ترتيب در دُم ، وسوسة شيطان با آن قدرت و اختيارش از نظرمان محو مي شود . دستور مستقيم خداوند در اين مورد چنين است :
” اگر از جانب شيطان در تو وسوسه اي پديد آمد ،به خدا پناه ببر زيرا او شنوا و داناست . كساني كه راه خدا را مي روند ، چون از شيطان وسوسه اي به آنها برسد ، خدا را ياد مي كنند و در دُم بصيرت مي يابند .“اعراف (7) :200و 201
بنابراين بعد از ”احساس نياز“ به دانستن دستورات مستقيم و واقعي الهي ، يعني توجه به خواندن قرآن و بعد از پيداكردن ” جرأت دانستن“ و بعد از پاك كردن ذهن خود از هر چيزي غير از خدا ؛ يعني”موّحد شدن“ بمعناي واقعي كلمه ؛ بمنظور اين كه بتوانيم در طول اين مسافرت فرح انگيز و موفقيّت آميز ، از راه راست –يعني صراط مستقيم –منحرف نشويم و در وادي گمراهي سرگردان و بي پناه نچرخيم ، لازم است كه همه وقت توجهمان به ربّ جليل باشد و از او ياري بخواهيم كه ما را از ”شرّ وساوس شياطين “انس وجن در پناه خود جاي دهد و قلبهاي ما را بعد از اين كه هدايتمان كرده ، دچار تنگي و تمايل به قهقرا ننمايد .در اين مورد دستور صاحب اختيارمان اين است كه بگوئيم
” اي صاحب اختيار ما ، پس از آن كه ما را هدايت كرده اي ، دلهاي ما را به باطل متمايل نساز و رحمت خود را بما ارزاني دار . يقيناً كه تو بخشاينده اي “ آل عمران (3) :8
بدين ترتيب پاك و ُمحكم و مجهز به وسائل دفاعي در برابر شياطين انس و جن كه مانع اصلي ما براي رسيدن به مقصودمان هستند ، بطرف خواندن قرآن و تدبّر در آن بمنظور درك دستورات واقعي الهي –براي كاربرد آنها در زندگي ـ و بدست آوردن شخصيّت اسلامي پيش مي رويم . تا به اذن الله شاهد مقصود را بدست آوريم و در دنيا و آخرت رستگار شويم .
در جمع بندي عرايض فوق ، رِوال ونظام آمادگي ما براي مطالعه وتدبّر در آيات قرآن بدين ترتيب است :
اوّل –احساس عدم رضايت از زندگي خودمان ، فرزندانمان و/يا زندگي مسلمانان جهان ، در حال حاضر و ترس از آيندة بدتر و درك اين واقعيّت كه بايد حتماً مشكل يا مشاكلي در كار باشد كه يقيناً علت يا عللي دارند .
دوّم –احساس مسؤليت براي و علاقه مندي به پيدا كردن علّت يا علل اين مشكلات .
سوّم –توجه خاصّ به قرآن و احساس نياز به درك دستورات واقعي و تحريف نشدة الهي از طريق تدبّر در آيات قرآن براي پيدا كردن راه حلهائي به منظور رفع مشكلات فردي و اجتماعي مان .
چهارم –آمادگي و پيداكردن جرأت براي ” دانستن“ . مخصوصاً دانستن مطالبي كه از حقايق و واقعيات اند . يعني كه به هر تقدير آنها را از منبع وحي و از زبان قرآن مي شنويم . ولي ممكن است مغاير با بعضي اعتقادات و باورهاي قبلي مان باشند .
پنجم –اطمينان كامل به موحّد بودن و تسليم محض خداي واحد ، صاحب اختيار عالميان شدن .
ششم –بيدار و هوشيار بودن به اين كه در اين راه سرنوشت ساز ، در دام شيطان رجيم نيفتيم و به عقب برنگرديم .
با مجهز شدن به اين پيشنيازها براي مطالعة قرآن آماده مي شويم و به اميد خدا شروع مي كنيم . درضمن خواندن قرآن و تدبّر در آن ، مشاهده و عنايت به آيات زير ، برايمان هشدار دهنده هائي است كه تكليف خود را بدانيم و ميزان توقعات خود را از درك مفاهيم آيات الهي بسنجيم .
خداوند تبارك و تعالي در قرآن مجيد ، وقتي كه عظمت موضوعي را مي خواهد متذكّر انسانها شود ؛ و اهميّت آن را خاطر نشان سازد به يك يا چند تا از مظاهر طبيعت ، يعني از مخلوقات خودش ، قسم ياد مي كند. مثلاً آنجا كه مي خواهد پيامبر را از تهمت ”ديوانگي“ مبرّا سازد ، چنين مي فرمايد :
” قسم به قلم و آنچه مي نويسند كه : تو –به فضل صاحب اختيارت –ديوانه نيستي “ القلم (68) :1و2
و يا در مورد انسان مي فرمايد :
” قسم به زمان كه : يقيناً انسان در ُخسران است “ العصر (103) 1و2
تنها موردي كه خداوند به هفت مظهر طبيعت ، پشت سرهم قسم ياد كرده كه اين خود نشانة اهميّت و برتري موضوع ، در نزد او از تمام موارد مشابه است ؛ در مورد نفس انسان و ارزش پاكي و بي آلايشي آن مي باشد . خداوند مي فرمايد :
” قسم به خورشيد و روشني صبحگاهش . و قسم به ماه چون در پي اش بر آيد . و قسم به روز كه درخشش آن را آشكار مي كند . و قسم به شب كه آن را مي پوشاند . قسم به آسمان و او كه آن را بر پا كرد . و قسم به زمين و او كه آن را بگسترد . قسم به نفس و او كه تكاملش بخشيد . سپس بديها و پرهيزگاري اش را به او الهام نمود ؛ كه : هركس در پاكي آن كوشيد، رستگار شد . و هركس در پليدي اش فرو پوشيد ، به تباهي نشست . . . “ الشمس (91) يك الي 10 و همچنين مي فرمايد :
” قسم به مكانهاي ستارگان و يقيناً- اگر بدانيد –اين قسم بزرگي است كه : اين قرآني است گرامي ، در كتابي پنهان شده كه جز پاكان آن را لمس نمي كنند . و نازل شده از طرف پروردگار جهانيان است “واقعه (56) : 75 الي 80
مطالب اين آيات در مورد نشان دادن اهميّت پاك بودن براي لمس و درك قرآن تأييد همان مطلبي است كه خداوند فرمود :
” همچنان كه پيامبري از خودتان برايتان فرستاديم ، تا آيات ما را برايتان تلاوت كند و شما را پاك نمايد و كتاب و حكمت بشما بياموزد و آن چه را كه نمي دانستيد ، بشما ياد دهد “ بقره (2) :151
و هچنين در جاي ديگر فرموده است :
” اگر قرآن را به زبان عجم مي فرستاديم ، مي گفتند : چرا آياتش به روشني بيان نشده است ؟ كتابي به زبان عجم براي عرب ؟ بگو اين كتاب براي آنهائي كه ايمان آورده اند ( بطور كامل از شرك بريده و پاك شده اند )هدايت و شفاست و آنهائي كه ايمان نياورده اند ، ( موحد نشده ناپاك مانده اند )گوشهايشان سنگين است . و چشمانشان نابينا . چنانند كه گوئي آنها را از جائي دور ندا مي دهند .“ فصلّت (41) : 44
اگر كسي احساس كند كه هنوز صد در صد موحّد خالص نشده است ؛ برايش راهي نيست جز اين كه اوّل آئينة دلش را پاك كند ، تا خداوند چشمانش را بينا و گوشهايش را شنوا سازد .و قادر به درك حقايق قرآن نمايد و بدين ترتيب از شفابخشي آن بهره مند شود . تنها آن گاه است كه با مطالعه و تدبّر در قرآن مي تواند از خرمن ُگلهاي آن با توفيق هرچه بيشتر ، دامانش را ُپر كند و از نصايح و دستورات قرآن پند وعبرت گيرد و در زندگي بكاربرد و به وصال گمشده اش كه جلب رضايت پروردگار رّب جليل و پيدا كردن توفيق هدايت از طرف اوست ، نائل آيد . و من الله التوفيق
يَا أَيُّهَا الإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ
يَا أَيُّهَا الإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ
يَا أَيُّهَا الإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ
يَا أَيُّهَا الإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ
يَا أَيُّهَا الإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ
يَا أَيُّهَا الإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ
يَا أَيُّهَا الإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ
يَا أَيُّهَا الإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ
يَا أَيُّهَا الإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ
يَا أَيُّهَا الإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ
يَا أَيُّهَا الإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ
يَا أَيُّهَا الإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ
يَا أَيُّهَا الإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ
يَا أَيُّهَا الإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ
يَا أَيُّهَا الإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ
بنام خداوند بخشندة مهربان
بنام خداوند بخشندة مهربان
بنام خداوند بخشندة مهربان
تفسير سورة الفاتحة بالفارسى
بنام خداوند بخشندة مهربان : پيشنهادي به مسلمانان جهان
دعوة للتبرع
أيام الحج : عزيزي الأست اذ أحمد صبحي جذب انتبا هي ...
أريد أن أتعرّف: السلا م عليكم كنت اريد ان اتعرف على احد...
ألا له الخلق والأمر: ما معنى ان لله سبحان ه وتعال ى الخلق والأم ر ...
شهور الحج: هل يصح الحج ببقية الاشه ر المحد دة للحج...
بدن فرعون من تانى: يقولو ن إن فرعون موسى هو موميا ء رمسيس...
more