بنام خداوند بخشندة مهربان
3 خرداد 1377
ونكوور - كانادا
جدال دكتر با مُدّعي
بحثي در مورد شفاعت
بحث امشب ما درباره مطالبي است كه جناب دكتر عزيزمان قبلاً در مورد شفاعت ايراد كردند0 بيست و دو آيه درباره شفاعت ارائه دادند ( آيات مذكور در آخر اين جزوه نوشته شده اند) وبرمبناي آنها هشت سؤال مطرح نمودند كه هر كدام را يكي يكي خودشان پاسخ داده، همه را بصورت رساله اي توزيع كردند ودر آخر رساله مرقوم داشته بودند: ”در انتظار دريافت نظرهاي موافق يا مخالف در راه تحقيق بيشتر مسأله.“
قبل از اين كه سؤالات مطروحه و پاسخهايشان را مورد بحث قرار دهم، لازم است كه از جناب ايشان حقاً سپاسگزاري كنم. چون همانطور كه از يك تحصيلكرده متديّن و روشنفكر انتظار ميرود، پيغمبر وار با بزرگ منشي و مناعت طبع، دگر انديشان را دعوت به اظهار نظر مي نمايند و برخلاف بسياري از برادران مسلمان، نظرات خود راحقيقت محض نمي دانند و مخالفين عقيدتي خود را تكفير نمي كنند و صادقانه به دنبال يافتن حقيقت هستند. ذات اين كار براي ما شركت كنندگان دراين جلسات بحث آزاد و تدبّر و تفكّر در آيات الهي، خود آموزنده است. اميدوارم همه ما علاقه مندانِ به درك حقيقت روز بروز بيشتر از پيش با احساس آزادي كامل، سؤال كنيم ومطالب مورد نياز زندگيمان و بكن مكنهاي سازندة خلقياتمان را از قرآن بياموزيم و آنها را در امور يوميه مان بكاربنديم.
بطور خلاصه آنچه از اظهارات و نوشته جناب دكتر درباره شفاعت فهميده ام اين است كه ايشان معتقدند: با اينكه آيات زيادي در قرآن موجود است كه نبودن هيچ شفيع يا شفاعتي را در دستگاه الهي حكايت ميكند و تمام شفاعتها را مخصوص خدا ميداند، ولي در عين حال آياتي هم هستند كه شفاعت به اذن خدا را، ممكن معرفي كرده اند. تا اينجا هم عقيده ايم. آنجائي كه ما اختلاف عقيده پيدا مي كنيم در اين مورد است كه ايشان - اگر درست فهميده باشم - معتقدند كه ملائك و انبياء و مقرّبان ديگري هستند كه رخصت شفاعت كردن را از خداوند بدست آورده اند و مي توانند گناهكاري را شفاعت كنند و آمرزش خداوند را برايش بدست آورند.
اگر اين فرضيّه درست باشد، تنها كافي است كه گناهكاران، اين قبيل افرادي كه چنين اجازه اي را بدست آورده اند، بشناسند و بسراغشان رفته آنها را واسطه و وسيله اي براي بدست آوردن مغفرت از خداوند قرار دهند. با اجازه از جناب ايشان در ردّ اين موضوع، همراه با برداشتي كه از قرآن در اين مورد دارم به صحبتهايم ادامه مي دهم.
چكيده برداشتم از آيات قرآن درباره شفاعت اين است كه اولا ً هيچ دليل و بيّنه اي نداريم كه ملائك و انبياء و يا مقرّبان ديگر الهي اجازه مخصوصي براي شفاعت گناهكاران از خداوند بدست آورده باشند و ثانياً اذن و رخصتي كه خداوند براي شفاعت داده و يا مي دهد، براي شفاعت شونده است نه شفاعت كننده و شفاعت شونده هم زماني اين اذن را ازحضرت باريتعالي بدست مي آورد كه ابتدا شخصاً به خطاي خود اقرار و بدرگاه الهي توبه كرده باشد. سپس از ديگري استدعاي شفاعت كند.
و اما مي پردازيم به سؤالات هشتگانه ايشان:
سوال اوّلشان: معناي شفاعت در قرآن چيست؟
پاسخ جناب دكتر به اين سئوال: با استفاده ازآيات شماره 2، 15،16و بويژه 17 الي22 ، شفاعت يعني: ”استغفار وجلب فيض الهي توسط شخصي ثالث (مانند فرشته يا رسول) براي شخص گنهكار.“
جواب به پاسخ ايشان: ظاهراً معناي شفاعت همين است. ولي آن شخص ثالث منحصر نيست كه الزاماً فرشته يا رسول باشد مي تواند هر بندة ديگري از خدا باشد. و در همين مورد است كه از بعضي آقايان روحانيون ايران شنيده ايم كه نه تنها چهارده معصوم اذن شفاعت اُمّت خود را بطور كامل دارند بلكه امامزاده ها و علماء دين نيز سهميه اي براي شفاعت كردن دارند. بطوريكه حداقل هر عالِم روحاني هفتاد نفر گنهكار را مي تواند شفاعت كند و به بهشت ببرد. مايلم نظر ايشان را در اين مورد بدانم. نظر خودم را بعداً عرض مي كنم.
سؤال دوم: اگر شفيع به معناي وجود شخص ثالث بين انسان و خداست پس چرا در آيات شماره 3و7و8 ، لفظ شفيع برخداوند اطلاق شده.
پاسخ جناب دكتر از اين قرار است :
الف: در مورد خداوند يعني”صاحب شفاعت“ يعني خدايي كه شفاعت مانند هر چيز ديگرتنها در يد قدرت اوست، اين حق را به رسول ويا بنده مقربي (آيه شماره 16و18)عطا مي كند.
ب: اطلاق شفيع بر خداوند نوعي اطلاق مجازي است زيرا معناي شفاعت متضمن وجود شخصي ثالث ميان بنده گنهكار وخداوند است. حالا اگر بگوئيد خير، خداوند خودش شفيع است. مي پرسم: خدا نزد چه كسي مي خواهد شفاعت (يا وساطت براي مغفرت )كند؟ پس اطلاق شفيع بر خدا به معناي مجازيش، يعني ”صاحب شفاعت“ (قل لله الشفاعه جميعا , آيه 4) مي باشد. همانگونه كه قرآن الفاظ زير را بر خداوند اطلاق مي كند ولي بمعناي متداول و لغويشان بكار نمي رود: ”خير الماكرين“ (بهترين حيله گران) ”ذوانتقام“ (انتقام گير)، ”جبّارومُتكبّر“، و ”يضل الله“ (كسي كه گمراه مي كند)
ج: قرآن در آيه شماره 4 مي فرمايد: شفاعت همه از آن خداست. و در آيه 49 سوره شوري نيز مي فرمايد: مُلك منحصرأ از آن خداست. ولي در جاي ديگر يعني در آيه 247 سوره بقره مي فرمايد: ”خدا به هر كه خواهد مُلك مي بخشد“ و در آيات شماره 12-13-14-15-17 نيز مي فرمايد با اذن خدا وجود شفيع امكان پذير است. پس همانگونه كه خدا مُلك را (كه خاص خودش است ) به هر كسي كه خواهد مي بخشد، همينگونه حق شفاعت كردن را نيز به هر كسي كه مورد رضايتش باشد، خواهد بخشيد.
د: اينكه در آيات شماره 17و18 از ” شافعين“ ياد مي شود، دليل بر آنست كه شفيعان متعددي در كارند. اگر شفيع را بگوئيم فقط خداست، ديگر تعددي در كار نخواهد بود ولفظ” شافعين“ در آيه 17 بي معني مي نمايد. بعلاوه در آيات شماره 21و22 نقش حضرت يعقوب و حضرت محمد بعنوان شفيع خطاكاران صريحأ بازگو شده است.
جواب به قسمت ” الف“ پاسخ ايشان: عطا كردن اين حق به رسول يا فرشته را بايد ثابت كنيم. زيرا همانطور كه خداوند در آيه 28 سوره نجم (53) فرموده است:
”. . . ظن و گمان براي شناخت حقيقت كافي نيست“
در هيچ جاي قرآن نديده ايم كه خداوند حق شفاعت را به رسول يا فرشته يا مُقرّب ديگري داده باشد. در حالي كه خودش در آيات 81 سوره انعام (6 ) و 33و 71 سوره اعراف(7) و 68 سوره يونس(10) و 71 سوره حج (22) و35 سوره روم (30) و 156 سوره صافات (37) همه با لفظهاي مختلف مفهوم آيه 40 سوره يوسف (12) را تكرار مي كند و به آنهايي كه غير از خدا را صاحب چنين مقاماتي مي دانند و بدين خاطر آنها را عبادت و بندگي مي كنند ( چون حاجتي دارند، مي خوانند و ملتجي ميشوند) مي فرمايد:
”بندگي نمي كنيد غير خدا را جز نامهايي كه خود و پدرانتان آنها را نامگزاري كرده ايد و هيچ دليلي بر وجود آن از طرف خدا نازل نشده است. شما را هم بر اين كارتان دليلي نيست. حكمي جز حكم خدا نيست. او فرمان داده است كه جز او را بندگي نكنيد. اين است دين راست و استوار، ولي بيشتر مردم نمي دانند.“
و در آيه 33 سوره رعد(13) مي فرمايد: ”آيا آن كه بر همة مردم و اعمالشان ناظر است ( مثل ديگران است ) شريكاني براي خدا قرار مي دهند - بگو نامشان را ببريد - خبر مي دهيد به چيزي كه در زمين است و او نمي داند ؟ يا سخني ميان تهي مي گوئيد . . .“
بنابراين خيلي راحت ميتوان قبول كرد كه اگر كسي حقاً چنين مقامي را از خداوند گرفته باشد يقيناً بايد توأم با دليلي روشن و به عبارت قرآن همراه با سلطاني مبين باشد.
جواب به قسمت ” ب“ پاسخ ايشان: بااينكه اين يك بحث كلامي و فلسفي و خارج از محدوده موضوع مورد نظر يعني شفاعت است. ولي اجمالاً اينكه خداوند هيچ كلمه اي را در قرآن بطور مجازي نمي آورد و مثل ما ابناء بشر چيزي را نمي گويد كه در پشت آن چيزي ديگر باشد. خوبيها و بديها، زيبائيها و زشتيها، مفيدها و مُضرهائي كه ما ابناء بشر بصورت قراردادهاي اجتماعي براي خود ساخته ايم، براي زندگي دينائي خودمان صادق است، نه براي كُل جهان هستي. بدترين و زشترين ومضرترين موجودات راكه در نظر بگيريم، مخلوق خدايند. و يقيناً براي منظور معيني خلق شده و در نتيجه لازمند. وما نمي توانيم آنها را غير واقعي و مجازي و يا غير لازم بپنداريم. هرچه خداوند گفته است، همان است كه گفته. مكر و انتقام جوئي و جبّاري، همانند نيش عقرب و زهرمار و گرگ درنده و از همه بدتر شيطان با آن قدرت جهنميش، همه مخلوق خدايند. و اگر از نظر ما و زندگي دنيائي ما بد و نامطلوب هستند، ولي وجودشان از نظر نظام كل عالَم و تعادل بين پديده ها حتماً لازم و در مجموعه هستي، يقيناً خوب و مفيدند.
جواب به قسمت ” ج “ پاسخ ايشان: درست همينطور است، زيرا در زندگي يوميه خودمان بسيار ديده ايم كه خداوند مُلك را به خيلي ها بخشيده، ولي هرگز نديده ايم حق شفاعت را به كسي بخشيده باشد و اگر بخشيده بود، ولو در تمام طول حيات بشر در گذشته ها و يا در آينده هم كه مي بود، يقيناً ذكر مي كرد. ولي در قرآن بر عكس آن ملاحظه مي كنيم. يعني كه اين حق شفاعت را، حتي به پيامبران بزرگي چون حضرت نوح در مورد پسرش و حضرت ابراهيم در مورد پدرش و قوم لوط نداد. ودر مورد حضرت محمد هم مي دانيم كه چنين حقي را به او نداد. و براي هيچ كس ديگري حتي ملائك هم چنين اجازه اي را صادر نكرده است و بما بندگانش در اين مورد تذكري نداده است.
جواب به قسمت ” د “پاسخ ايشان: ابتدا بايد آيات مورد استناد ايشان را بخوانيم و بعد توضيح دهيم.
آيه شماره 17 همان آيه 26 سوره نجم (53) است كه مي فرمايد:
” چه بسيارند فرشتگاني در آسمانها كه شفاعتشان سودي نبخشد، بجز بعد از اين كه خداوند رخصت داده باشد، براي كساني كه خودش بخواهد و از آنها خشنود باشد.“
ملاحظه مي كنيد وقتي خواستن و خوشنودي خداوند شرط صدور اين رخصت است، پيداست كه مربوط به شفاعت شونده است نه شفاعت كننده كه در اينجا فرشتگان هستند. چون يقيناً خداوند از فرشتگانش خوشنود است.
آيه شماره 18 كه همان آيه 28 سوره انبيا (21) مي باشد، مي فرمايد:
”... آنان جز كساني را كه خدا از آنها خوشنود است شفاعت نمي كنند و از بيم او لرزانند “
بازهم نشان مي دهد كه اذن خداوند براي شفاعت شونده است نه براي شفاعت كننده.
در مورد حضرت يعقوب و حضرت محمد موضوع آيات شماره 21و 22 هم عيناً همين طور بوده است. با استنباط از آيات مربوطه قرآن، ما حصل شفاعت حضرت يعقوب براي فرزندان خطا كارش بدين ترتيب بوده كه پسران حضرت يعقوب برادرشان حضرت يوسف را بخاطر حسادت ناشي از محبت خاصي كه - فكر مي كردند - پدر به او داشت، بردند و در چاه افكندند و پدرشان را بدين ترتيب شديداً داغدار و بيمار كردند. در حقيقت به برادر و پدرشان هر دو به حد اعلي ظلم نمودند. پس از سالهاي سال كه برادران يوسف او را بر مقام وزارت مصر ديدند و از كرده خود سخت پشيمان شدند، ابتدا نزد يوسف به خطاي خود اعتراف كردند و او هم آنها را بخشيد . (91:12و92) سپس نزد پدر خود اقرار به خطا كردند و از پدر تقاضا نمودند كه برايشان از خدا طلب مغفرت كند . او هم آنها را بخشيده و برايشان از خداوند طلب مغفرت نمود .(12 : 97 و98 ) در واقع حق الله و حق الناس ضايع شده هردو را احياء و جبران كردند آن وقت اذن خدا بر شفاعتشان صادر شد و طلب آمرزش پدر در حق آنها مستجاب گرديد. در مورد حضرت محمد هم به همين ترتيب تا زماني كه منافقين خودشان بدرگاه خدا انابه نكرده و رضايت خدا را بدست نياورده بودند خداونددر آيه 80 سوره توبه(9) مي فرمايد:
”مي خواهي برايشان آمرزش بخواه، مي خواهي آمرزش نخواه. اگر هفتاد بار هم برايشان آمرزش بخواهي خدايشان نخواهد آمرزيد. زيرا به خدا و پيامبرش ايمان ندارند و خدا مردم نا فرمان را هدايت نمي كند“.
از طرف ديگر در سوره توبه آيه 27 مي بينيم كه خداوند مي فرمايد:
”...توبه هر كس را كه بخواهد مي پذيرد كه آمرزنده و مهربان است“
اين خواستن مبتني بر چپست؟ با توجه به كل آيات قرآن اين خواستن مبتني بر اين است كه آن كس تا چه اندازه واقعاً از كارهاي خلافش پشيمان شده و مخلصانه توبه نموده و دستورات خدا را عمل كرده است. شفاعت به اذن الله هم درست همين خواست الهي را نشان ميدهد. هر يك از ما بايد از برادران و خواهران ديني تقاضا كنيم كه برايمان طلب مغفرت كنند و اگر غير از مشركين كسي از ما چنين در خواستي را كرد بايد اجرا كنيم. ولي طلب مغفرتهاي ما پذيرفته ميشود يا نه، مستلزم اين است كه خداوند اذن دهد و از شخصي كه برايش طلب مغفرت مي كنيم، راضي باشد. اين سنت الهي است و مي دانيم كه طبق آيات قرآن خداوند سنتش را تغيير نمي دهد . احزاب(33) : 62 ، فاطر(35) :43 و. . .
از آنچه خداوند در سوره توبه(9) آيه 80 به حضرت محمد فرمود و آنچه در سوره هود (11) آيات 45 و 46 به حضرت نوح فرمود وآنچه در مورد حضرت ابراهيم و پدر و كسانش در آيه 4 سوره ممتحنه (60) و آيه 86 سوره شعرا(26) و آيه 114 سوره توبه (9) و آيه 41 سوره ابراهيم (14) مي خوانيم، چنين بر ميآيد كه صرفاً شفاعت كننده شخص مُقرّبي در درگاه الهي باشد،كافي نيست و خداوند اجازه شفاعت كردن مؤثر و كارساز را به هيچ فردي به صورت چك سفيد امضأ نداده است. رضايت خداوند و سپس اذن او بقبولي شفاعت، مربوط به شفاعت شونده است، نه شفاعت كننده.
سؤال سوّم: مگر خدا نمي فرمايد: من از رگ گردن به شما نزديكترم بنابراين معناي شفيع و واسطه براي استغفار چيست؟
پاسخ جناب دكتر: اول آنكه خدا در قرآن نمي فرمايد: ”من از رگ گردن به شما نزديكترم“ بلكه مي فرمايد: ” ما (نه، من) از رگ گردن به او (يعني انسان ) نزديكتريم“ آيه 16سوره ق (50)
دوم آنكه سيستم خدايي در جهان آفرينش آنست كه امور بايد از طريق اسباب (در حقيقت واسطه ها) بگذرد. چرا؟ براي اين امر به لحاظ فلسفي، توجيهاتي هست ولي چون ما مي خواهيم فعلأ فقط به قرآن استناد كنيم، معترض آن نمي شويم و فقط اذعان مي كنيم كه ما بايد تسليم مشيت الهي باشيم. زيرا كه اين خواست خود اوست كه بايد فيوضاتش از طريق اسباب و وسايل به ما برسد. وآنگهي خود او مي فرمايد:
”و ابتغوا اليه الوسيله“يعني در راه رسيدن به خدا وسيله طلب كنيد. مائده(5): 35 البته واضح است كه وسيله لفظي عام است و شامل هر چيزي ميشودكه خداوند خودش براي ما تعيين كرده است كجا در اين آيه ، وسيله به دستورات ديني يعني فقط ” بكن ها و مكن ها “ انحصار يافته است .
جواب به قسمت اول پاسخ ايشان اينكه:چون كه صد آمد نود هم پيش ماست. خداوند كه مي فرمايد: ”ما“ يقيناً خودش را هم شامل ميشود و از رگ گردن انسان به او نزديكترند، فرد فرد ما هم ان شاءالله كه جزء انسانها به حساب مي آئيم. بنابراين در نتيجه گيري كلي فرقي نميكند كه ” ما باشد يا من“ مگر اينكه در اين مورد غير از خدا، انسانهائي را هم بخواهيم همرديف خدا قرار دهيم كه از رگ گردن بما نزديكترند. و در اين صورت بايد با ارائه دليلي روشن باشد. و گرنه قابل قبول نيست.
هر جا خداوند در قرآن كلمه ” ما “ بكار مي برد، منظور خودش و ملائك كار گزارش هستند، نه موجوداتي از نوع بشر. و هرجا ”من“ بكار ميبرد، خودش تنهاست.
جواب به قسمت دوم پاسخ ايشان اينكه: ايشان در پاسخ به اين سؤال، اسمي از وسيله برده اند. ولي توضيحي نداده اند كه آن چيزي كه خداوند به عنوان وسيله براي ما تعيين كرده است چيست؟ و فقط نوشته اند كجا در اين آيه وسيله به دستورات ديني يعني فقط ” بكن ها و مكن ها “ انحصار يافته است؟
در اين مورد، عين همين آيه اي را كه ايشان عنوان فرموده اند، همراه با تنها آيه ديگري كه درتمام قرآن اين كلمه يعني وسيله را بكار برده، هر دو را تشريح مي كنم تا روشن نمايم كه منظور از” وسيله“ چيست.
تمام آيه 35 سوره مائده (5) از اين قرار است:
” اي كساني كه ايمان آورده ايد از خدا بترسيد و بسوي او وسيله اي بجوئيد و در راه او جهد و كوشش كنيد شايد رستگار شويد“
همينطوركه ملاحظه مي كنيد بلافاصله بعد از ”وابتغو اليه الوسيله“ ( بسوي او وسيله اي بجوئيد) عبارت:
”و جاهدوا في سبيله“ يعني در راهش جهاد كنيد و در راهش كو شش نمائيد، مي آيد. وسيله اي كه ما را بسوي او ميبرد همان جهد و كوشش مخلصانه و با تمام وجود مان، در راه اوست كه با سياق كلي قرآن هماهنگي دارد و ميرساند كه آن ” وسيله“ مطروحه الهي، شخص يا فرشته نيست؛ بلكه جهد و كوشش ما در راه خداست. اعمال شخص ماست.
جالب اين كه در قرآن همانطوركه عرض كردم تنها يك آيه ديگر است كه همين لغت ”وسيله“ را بكار برده ودقيقاً مُكمّل اين آيه است و آن آيه 57 سوره اسرا (17) ميباشد. در آيه قبل از اين آيه در اين سوره يعني آيه 56 مي فرمايد:
” بگو كساني را كه جز او مي پنداريد، بخوانيد. نمي توانند بلا را از شما دور سازند و يا آن را تغيير دهند.“
بعد در آيه 57 مي فرمايد :
” آنهايي را كه اينان مي خوانند – حتي مقربترين شان – خود در صدد آنند كه بدرگاه پروردگارشان وسيله اي يابند. برحمت او اميد مي بندند و از عذاب او مي ترسند. زيرا عذاب پروردگار ترسناك است.“
بنابراين همينطور كه ملاحظه مي فرمائيد اگر كسي فكر كند كه منظور از پيدا كردن وسيله بسوي خدا يعني يكي از مقربين خدا را پيدا كنيم و از او وسيله اي بسوي خدا بسازيم، با توجه به اين دو آيه، روشن و تائيد ميشود كه چنين فكري اشتباه محض است. يقيناً منظور از وسيله، شخص نيست. بلكه منظور همان جهد و كو شش در راه خداست كه در آيه 35 سوره مائده (5) گفته شده است .
نكته جنبي جالبي كه در اين ميان تصادفاً كشف شد، اين است كه اين دو آيه كه تنها آياتي از قرآنند كه لغت”وسيله“ در آنها مصرف شده، در حقيقت مُكمّل يكديگرند. اين موضوع با مُهر عدد 19 اعجاز عددي قرآن نيز ممهور شده. يعني آيه 35 سوره 5 و آيه 57 سوره 17 كه جمع اين چهار عدد 114 مي شود كه مضربي است از 19 وهمچنين اگراين چهار عدد را از چپ براست كنار هم بچينيم عدد 3555717 بدست مي آيد كه خود مضربي است از 19.
سؤال 4 : به لحاظ تاريخي اعتقاد يا عدم اعتقاد به وجود شفاعت در قرآن چه مسيري در ميان مسلمانان داشته است؟
پاسخ جناب دكتر: اثبات شفاعت در قرآن واضح است. بقول يكي از دوستان قرآن را بدهيد دست يك كانادائي مسيحي وآيات شماره 12تا 22 را جلويش باز كنيد تا بخواند. بعد از او بپرسيد آيا در قرآن شفاعت كنندگاني براي گنهكاران وجود دارد يا خير؟ ببينيد پاسخ چه خواهد داد. اما به لحاظ سير تاريخي، تا آنجا كه من ميدانم اثبات شفاعت به معنائي كه در بالا ذكر كرديم هيچگاه مورد انكار هيچ فرقه اي از مسلمانان نبوده. اما در 250سال پيش كه فرقه وهابيگري ظهور كرد و مورد حمايت ابن سعود در عربستان قرارگرفت؛ شفاعت نيز مانند دهها چيز ديگر بعنوان شرك و بت پرستي مطرود شد. اين فرقه، تمام مسلمانان را مُشرك دانسته و فقط خود را به عنوان ”موحدين“ معرفي مي كردند. خواندن متن قرآن را كافي دانسته وجبري مسلك بودند. عينأ همين جريان در عصر ما، نيز توسط رشاد خليفه تكرار شد. با اين تفاوت كه وي از محمدبن عبدالوهاب، مؤسس وهابيگري، يك گام فراتر برداشت و ادعا كرد كه خودش رسول خدا گرديده و جبرئيل برايش وحي آورده است.
جواب به پاسخ ايشان اينكه :درمورد آيات 12 الي 22 ونشان دادن آنها به يك كانادائي مسيحي، بايد توجه كنيم كه اولاً اين كار دليلي بر اثبات مدعا نمي تواند باشد. زيرا مسيحيان خودشان به شفاعت معتقدند و حضرت عيسي را شفيع حتمي خود مي دانند. وثانياً اگر آيات 1 الي 11 كه شفاعت را نفي مي كنند، به همان كانادائي مسيحي نشان دهيد، يقيناً پاسخش چيز ديگري خواهد بود. و اما استدلالي كه با پيش كشيدن محمدبن عبدالوهاب و رشاد خليفه مطرح شده، از موارد نقض اصول منطق بوده و مطلقاً دور از استدلال عقلي است. در عداد بيش از دويست مورد نقض و ابطال اصول منطق يكي هم توسل به زشتي و بي اعتباري شخص طرف بحث است كه آنرا در لاتين Argumentodhominemمي نامند و در رساله اي كه موارد نقض اصول منطق ذكر شده، براي روشن شدن اين نوع سفسطه ، مثالي مي آورد و مي گويد: ”مثل كسي كه ادعا كند نظر فلان شخص را درباره بورس سهام شركتها نميتوان پذيرفت چون او شخص عياش و هرزه اي است“ در مورد استدلال جناب دكتر, اگر محمدبن عبدالوهاب و يا رشاد خليفه بحثي درباره شفاعت كرده ونظري داده باشند و اگر هردو فرضاً آدمهاي دروغگو و شيادي باشند و اين موضوع هم ثابت شده باشد، اين نقص اخلاقي آنها و يا هر كار بد ديگري كه مثلاً كرده باشند، دليلي عليه بحث منطقي شفاعت از ديدگاه قرآن كه ما بدنبال آن هستيم، نمي تواند باشد. به علاوه مسير تاريخي اعتقاد يا عدم اعتقاد مردم به شفاعت، در تمام 1400 سال گذشته باز هم در بحث منطقي نمي تواند اثر بگذارد. مگر از نظر تاريخي اعتقاد تمام مردم دنيا و از جمله علماي اديان مختلف درحدود 2400 سال به اين نبود كه زمين مركز عالم است و خورشيد و ستارگان بدور آن مي چرخند. ولي بعداً معلوم شد كه چنين نيست.
سؤال 5 : آيا شفاعت در باره هر گناهكاري روا خواهد بود ؟
پاسخ جناب دكتر: خير، زيرا آيات شماره 1تا 9 كه شفاعت را نفي ميكنند؛ درباره كافران ومنكران خدا و روز جزا نازل شده است. همينطور از آيات شماره 21و22 چنين بر ميآيدكه شخص گنهكار بايد خود متنبه شده به سوي خدا بازگشته باشد تا طلب مغفرت از سوي شفيع در حق وي كار ساز آيد.
جواب به پاسخ ايشان اينكه: در قسمت اول مرقوم داشته اند آيات 1 الي 9 كه شفاعت را نفي ميكنند در باره كافران و منكران خدا و روز جزا نازل شده. يعني كه درباره مسلمانان و مؤمنين، چنين چيزي نيست. بيائيم اين آيات را يكي يكي ملاحظه كنيم و ببينيم چنين است؟
آيه 1 يعني آيه 43 سوره زمر(39) در مورد منكران خدا (الله) نيست. زيرا در آيه 38 يعني 5 آيه قبل از اين آيه مي فرمايد:
” اگر از آنها بپرسي چه كسي آسمانها و زمين را آفريده است خواهند گفت: الله. پس اينهائي را كه سواي او ميخوانيد چگونه مي بينيد ...“
پس از اين آيه است كه خداوند در آيه 43 سوره زمر يعني همان آيه شماره 1 مي فرمايد:
” آيا سواي خدا شفيعاني اختيار كرده اند؟ بگو حتي اگر آن شفيعان قدرت به كاري نداشته باشند و چيزي را در نيابند.“
و اما آيه دوم , آيه 18 سوره يونس (10) است كه مي فرمايد:
” سواي خدا چيزهائي را بندگي مي كنند كه نه سودشان مي رساند و نه زيان و مي گويند: اينها شفيعان ما در نزد خدا (الله) هستند. بگو: آيا به خدا از چيزي خبر ميدهيد كه در زمين و آسمانها از آن سراغي ندارد ؟ خدا منزه است و از آنچه با او شريك مي سازيد فراتر است.“
همينطور كه ملاحظه مي كنيد اين د و آيه درباره كساني است كه خدا ( الله ) را قبول داشتند، فقط چيزهاي ديگري غير از خدا را به عنوان شفيعاني نزد خدا بندگي مي كردند و بدين ترتيب مورد سرزنش قرار گرفتند.
و اما آيه سوم، آيه 4 از سوره سجده (32) و خطاب به عموم مردمي است كه پيش از آن برايشان بيم دهنده اي نيامده بود. در اينجا موضوع كفر و انكار خدا مطرح نيست به آنها مي فرمايد:
”... شما را جز او (الله) كار ساز و شفيعي نيست ...“
آيه چهارم كه آيه 44 سوره زمر(39) است بازهم بدنبال همان آيه اول آمده كه مربوط بمشركين است كه الله را قبول داشته اند. آيه پنجم كه آيه 48 سوره بقره وخطاب به يهوديان است و در آيه قبلش يعني در آيه46 مي فرمايد:
” آنان كه بي گمان مي دانند كه با صاحب اختيارخود ديدار خواهند كرد و نزد او باز ميگردند. “
اينها هم كافر و منكرخدا نبودند.
آيه ششم يعني آيه 48 سوره مدثر(74) با عنايت به آيات قبل از آن در مورد مجرماني است كه جهنمي شده اند. چون نماز نمي خواندند، به مساكين طعام نمي دادند. با باطل گويان همنشين مي شدند و روز قيامت را دروغ مي پنداشتند تا مرگشان فرا رسيد. اين نوع مجرمان مي توانند از هر گروه و فرقه اي باشند. حتي كساني كه خود را مسلمان مي دانند.
آيه هفتم كه آيه51 سوره انعام (6) است مي فرمايد:
”هشدارده با اين (كتاب ) كساني را كه از گرد آمدن بر آستان صاحب اختيارشان هراسانند كه آنها را جز او هيچ ياور و شفيعي نيست. باشد كه پرهيز گاري پيشه كنند.“
ملاحظه مي فرمائيد كساني كه از گرد آمدن بر آستان صاحب اختيارشان هراسانند، يقيناً كافران و منكران خدا نيستند. كافر و منكر كه چنين چيزي را قبول ندارد تا هراسان باشد.
آيه هشتم همان آيه 70 سوره انعام (6) است و مي فرمايد:
” واگذار كساني را كه دينشان را بازيچه و لهو گرفته اند و زندگاني دنيا فريبشان داده. و به قرآن پندشان ده مبادا بر كيفر اعمال خويش گرفتار آيند. جز خدا دادرس و شفيعي ندارند...“
معلوم است كه اينها دين دارند يعني خدا را قبول دارند. ولي آنرا به لهو و بازي گرفته اند.
آيه نهم كه آيه 53 سوره اعراف (7) مي باشد، همراه با دو آيه قبلش را در اينجا شرح مي دهيم تا معلوم شود كه چه كساني شفاعت شافعين را طلب مي كنند. خداوند مي فرمايد:
” امروز كساني كه دينشان را به شوخي و بازي مي گرفتند و زندگي دنيا فريبشان داده بود فراموش مي كنيم همچنان كه آنها نيز رسيدن به اين روز را فراموش كرده بودند و آيات ما را تكذيب ميكردند. براي هدايت مؤمنان و بخشايش به ايشان كتابي آورده ايم كه در آن هر چيزي را از روي دانش به تفصيل بيان كرده ايم. آيا جز نتيجه اعمال انتظاري دارند؟ روزي كه نتيجه اعمال پديدار شود، كساني كه آن روز را از ياد برده بودند، ميگويند: پيامبران صاحب اختيار ما به حق آمدند. آيا شفيعاني هستند كه ما را شفاعت كنند يا آنكه كسي هست كه ما را باز گرداند تا كارهاي ديگري جز آن كارها را كه مي كرديم انجام دهيم؟ به خود زيان رسانيدند و آن بتاني راكه خود ساخته بودند اينك از دست داده اند .“
همينطوركه ملاحظه مي كنيد اين شرح حال مؤمنان است كه براي هدايتشان كتاب آمده بود و از پيام پيامبران هم اطلاع داشتند. ولي دينشان را به شوخي و سرسري گرفته بودند و دلخوش در انتظارمساعدت شفيعاني بودند كه خود ساخته بودند و چنين سرنوشتي را انتظار نداشتند.
و اما در مورد آيات شماره 21و 22 ، صحيح است. همانطور كه مرقوم داشته اند شخص گناهكار بايد خود متنبه شده و بسوي خدا باز گشته باشد و در غير اين صورت شفاعت هيچ كس كار ساز نيست. نكته بسيار مهم اينكه اين موضوع در تمام موارد و تمام اشخاص بدون استثناء صادق است و جزاين نيست كه هر شخص گنهكاري بايد خود متنبه شده و بسوي خدا باز گردد، تا اذن شفاعت برايش صادر شود.
سؤال 6 : اگر انسان از گناه خود توبه كرده باشد، ديگر شفيع چه نقشي دارد؟
پاسخ جناب دكتر : مسأله درست همينجاست. اين سؤال را بايد از كساني كرد كه بكلي منكر شفاعت هستند. يعني به آنان بايد گفت اگر توبه هر گناهكاري هميشه ودر همه جا به تنهايي سازگار است وخود بخود مغفرت الهي را جلب ميكند، پس ديگر وجود شفيع (يعني اينكه شخص ثالثي هم بيايد وبراي او استغفار كندتا به موجب آيه شماره 22 خدا از گناهان او درگذرد ) بي معني خواهد بود. در اين صورت آيا ميتوان گفت كه خدا در قرآن بي معني سخن گفته است؟ آيا ميتوان گفت كه خدا بي جهت كسي را شفيع براي شخص گنهكار قرار داده است؟ اما اگر نتوان كار عبث وبيهوده سرايي را به خداوند نسبت داد، ناچاريم از آيات اثبات شفاعت چنين نتيجه بگيريم كه برخي از گناهان چنان سنگينند كه توبه و بازگشت شخص گناهكار بتنهايي باعث جلب مغفرت خدا نمي شود، بايد يكي از مقربان درگاه نيز او را مدد كند تا فيض رحمت و آمرزش خداوند شامل حالش شود.
جوا ب به پاسخ ايشان اينكه : لزوم شفيع براي آمرزش بعضي از خطاكاران كه در قرآن آمده تنها به خاطر رعايت حقوق و احترام خود شفيع است كه در مواردي از او هتك شده بوده. مثلاً در مورد حضرت يعقوب كه فرزندانش به او ظلم فاحش كرده بودند و در مورد حضرت محمد كه منافقين از اطاعتش سرباز زده و او را سخت آزرده بودند. و الا به استثناي مشركين كه خداوند صراحتأ در دو آيه 48 و 116 سوره نساء ( 4 ) فرموده است كه مطلقأ آنها را نمي بخشد و به پيامبر و مؤمنين هم در آيه 113 سوره توبه (9) دستور داده است كه بر ايشان طلب مغفرت نكنند، هر گنهكاري تا پيش از رسيدن دم مرگ اگر صادقانه پشيمان شود و توبه كند وخدا را بخواند واز او طلب مغفرت كند، طبق آيات زير بدون وجود واسطه وشفيع پذيرفته مي شود
”...سجده كنان از دروازه داخل شويد و بگوئيد بار گناه از ما فرو نه، تا خطاهاي شما را بيامرزيم . .“بقره (2) : 58
” وآن كساني كه چون مرتكب كاري زشت شوند يا به خود ستمي كنند؛ خدا را ياد مي كنند و براي گناهان خويش آمرزش مي خواهند .كيست جز خدا كه گناهان را بيامرزد . .“ آل عمران (3) : 135
” اي پيامبر به اسيراني كه دردست شما هستند بگو: اگرخدا در دلهايتان خيري ببيند، بهتر از آنچه از شما گرفته شده، به شما مي دهد وشما را مي آمرزد. خدا آمرزنده و مهربان است.“ انفال (8) : 70
و آيات ديگري كه حاكي است از اينكه خداوند هر يك از بندگان خطاكارش را كه توبه كند و استغفار نمايد و در اين كار مخلصانه صداقت داشته باشد، مي بخشد و ديگر لزومي ندارد كه حتمأ واسطه و شفيعي در بين باشد. هيچگاه خداوند پذيرفتن توبه گنهكاران را مشروط به شفاعت كسي ننموده بلكه مشروط به برگشت بسوي خدا و اطاعت از امر خودش كرده است.
و اما آيه بيست ودوم يعني آيه 64 سوره نساء (4) كه مورد نظر جناب دكتر است بدين شرح مي باشد:
”هيچ پيامبري را نفرستاديم جز آنكه ديگران به اذن ( قانون و مشيت)خدا بايد مطيع فرمان او شوند واگربه هنگامي كه مرتكب گناهي شدند نزد تو آمده بودند و از خدا آمرزش خواسته بودند وپيامبر برايشان آمرزش خواسته بود، خدا را توبه پذير و مهربان مي يافتند.“
در اينجا جناب دكتر حق دارند كه بفرمايند: همين آيه حاكي از اين است كه طلب مغفرت گناهكار، مستقيماً از خداوند كافي نبوده است كه خداوند فرموده: پيامبر هم برايشان طلب مغفرت كند . درست است كه در اين مورد، تنها طلب مغفرت گناهكار مورد بحث از خداوند كافي نبوده. ولي بايد پرسيد چرا؟
همينطور كه ملاحظه مي فرمائيد ، اطاعت تمام افراد، از پيامبران، طبق همين آيه يك دستور سنتي و مشيت الهي بوده است. و منافقين چون اين مشيت الهي يعني اطاعت از پيامبر را رعايت نمي كردند و در عوض دركار نفاق، فعال بودند؛ خداوند در سوره توبه (9) آيه 80 به پيامبر فرمود:
” مي خواهي برايشان آمرزش بخواه، مي خواهي آمرزش نخواه، اگر هفتاد بار هم برايشان آمرزش بخواهي خدايشان نخواهد آمرزيد. زيرا به خدا و پيامبرش ايمان ندارند وخدا مردم نافرمان (فاسق)را هدايت نمي كند.“
و اما در آيه 64 سوره نساء (4) مي بينيم كه براي همان منافقين كه چنان حكمي را درباره شان داده بود، مي فرمايد:
” . . . اگر به هنگامي كه مرتكب گناهي شدند نزد تو آمده بودند و از خدا آمرزش خواسته بودند و پيامبر برايشان آمرزش خواسته بود , خدا را توبه پذير ومهربان مي يافتند ."
چرا خدا قبلأ طلب مغفرت پيامبر را بر ايشان - اگر هفتاد مرتبه هم بود - نمي پذيرفت؟ براي اينكه به خدا وييامبرش ايمان نداشتند. ولي حالا مي پذيرد. يعني به پيامبر اذن و اجازه مي دهد كه بر ايشان طلب مغفرت كند. چطور؟ مشروط براينكه: اولاً نزد پيامبر بيايند. يعني كه او را به پيامبري خدا قبول كنند و اطاعت نمايند (در واقع يكي از دستورات الهي اجرا شود ) ثانيأ خودشان از خدا آمرزش بخواهند و بدين ترتيب ايمان داشتن بخدا را اعلام دارند (يعني دستور ديگر الهي اجرا شود) آن وقت استغفار پيامبر برايشان مؤثر است يعني كه خداوند اذن و رخصت مشفوع شدن را برايشان صادر مي كند.
در مورد طلب مغفرت حضرت نوح براي پسرش كه قبول نشد و حتي مورد عتاب خداوند قرار گرفت و در مورد طلب مغفرت حضرت ابراهيم براي پدرش كه نتيجه نداد، بخاطر اين بود كه پسر و پدر آن دو بزرگوار، خودشان شخصاً پشيمان نشدند و توبه ننمودند وبه طرف خدا نرفتند. يعني حق الله را رعايت نكردند و بدين خاطر، آن دو پيامبر با اينكه يقيناً از مقرّبين الهي بودند، نتوانستند براي نزديكترين عزيزانشان كاري كنند. ولي در مورد فرزندان حضرت يعقوب و توفيقي كه در آمرزيده شدن بدست آوردند، همان طور كه گفتيم بخاطر اين بود كه حق الناس يعني حق پدر وبرادرشان را رعايت كردند وحق الله را نيز، با اقرار به خطا، رعايت نمودند؛ سپس اذن مشفوع شدنشان صادر گرديد.
بنا براين اذن خدا و اجازه شفاعت براي شفاعت كننده نيست. بلكه اين رخصت الهي براي شفاعت شونده است. اينجاست كه با شيخ بزرگوار سعدي عليه الرحمه بايد هم آواز شويم و بگوئيم: يقيناً
اگر خداي نباشد ز بنده اي خوشنود شفاعت همه پيغمبران ندارد سود
سؤال 7 : در صورتيكه قرآن شفيعي را براي دسترسي ما در اين زمان معرفي نكرده پس فايده بحث شفاعت چيست؟
پاسخ جناب دكتر : اول آنكه در قرآن مي فرمايد: منكران روز جزا از شفاعت شافعين در آن روز سودي نمي برند (آيه شماره 6) اين آيه ثابت مي كند كه در روز جزا شفيعاني هستند كه براي برخي گنهكاران (كه مانمي دانيم كيانند) نزد خدا آمرزش مي طلبند. پس اگر چنين است چه اشكالي دارد اگر ما يكي از دعاهاي خود را اين قرار دهيم كه خدايا ما را از شفاعت شفيعان در روز جزا بي بهره مساز؟
دوم آنكه شفاعت يك واژه قرآني است و مفهومي است ثابت و جا افتاده در فرهنگ قرآن، و بنابراين بحث شفاعت ما را با يكي از معارف قرآني آشنا مي كند.
سوم آنكه با مطالعه در آيات شفاعت در مييابيم كه نفي و انكار مطلق شفاعت معنايش انكار حداقل 10 آيه از آيات قرآني است . (آيات شماره 12تا22)
چهارم آنكه پس از درك اينكه شفاعت مفهومي با محتوا در قرآنست و اينكه مشيت خدا بر اين تعلق گرفته كه شفيعاني براي گنهكاراني نزد خدا استغفار كنند تا خدا آنها را ببخشايد(مانند آيات 21و22) ديكر لسان تكفير را عليه قائلين به شفاعت بر نمي گشائيم، و اين خود گامي خواهد بود در راه تفاهم بيشتر با همكيشان خود.
جواب به قسمت اول پاسخ ايشان اينكه : اگر منحصراً اين دعا باشد، نه اشكالي دارد و نه ضرري. اشكال موقعي بوجود مي آيد كه ما فكر كنيم آن شفيعان روز جزا ، فلان امامزاده و يا فلان پير مراد هستند. و به اين فكر، از حالا به آنها متوسل شويم و بحساب اينكه آنها در روز قيامت شفيع ما خواهند شد، نسبت بآنها به همان راهي رويم كه مشركين نسبت به بتهايشان رفتند وندانسته جزء گروه مشركين در آئيم كه بسيار خطرناك است. در واقع اگر ذره المثقال اعمال خير و شر ماست كه ثبت و ضبط شده و به حساب مي آيد و سرنوشت فرد فرد ما را تعيين مي كند، چرا بدنبال شفيع و به طمع شفاعت ديگري باشيم كه خطر بزرگ و نابود كننده شرك در كمينش نشسته. خطري كه مطلقاً به هيچ قيمتي نمي تواند قابل تحمّل باشد. و از آن گذشته شافعين مورد بحث آيه 6 اشخاص نيستند، بلكه موضوعات هستند. چون آيات قبل از اين آيه حاكي از مجرميني است كه از نماز گزاران نبودند. و بمساكين طعام نمي دادند. و بباطل گويا ن هم آواز ميشدند. و روز قيامت را دروغ مي انگاشتند، تا مرگشان فرارسيد. يعني كه در تمام طول حياتشان هم توبه نكرده بودند. در واقع، نماز خواندن، اطعام مساكين كردن، حقگوئي نمودن و اعتقاد به قيامت دا شتن كه مي توانستند شفيعاني برايشان باشند، همه را از دست داده بودند. و نتيجتاً شفاعت كنندگاني ( در اينجا اعمال صالحه خودشان ) نبودند كه شفاعتشان سودي به آنها ببخشد.
از هرچه بگذريم آيا بهتر نيست كه بجاي چنان دعائي كه چنين خطر بزرگي را در كنار دارد، تمام تلاش و دعا وثناي ما توجه كامل به همان عباراتي باشد كه پيامبر اكرم در موقع نماز خواندن بما تعليم داده است. مثلاً توجه كامل به معناي سوره فاتحه كه هر روز درنمازهايمان چندين دفعه ميخوانيم و به خداوند رحمن و رحيم مي گوئيم:
” اياك نعبد و اياك نستعين“ يعني تنها و تنها، منحصراً تو را بندگي مي كنيم و تنها و تنها و منحصراً از تو طلب كمك مي نمائيم. آيا توجه داريم كه هرروز در نمازهايمان و با اداي اين آيات چه مي گوئيم؟
تنها و تنها و منحصراً از تو طلب كمك مي نمائيم؛ يعني چه؟ يعني كه ديگر مطلقاً چشم طمع به هيچ كسي در آسمانها و زمين جز خدا و وسيله اي جز تلاش و كوشش در صراط مستقيم او نداريم. آيا توجه كامل و ايمان راسخ به همين عبارات كوتاه بما نمي فهماند كه تنها و تنها و منحصراً بندگي خدا و تنها و تنها از او كمك خواستن ودستورات او را اجرا نمودن بهتر از هر نوع شفيع تصوري است؟ آيا بهتر و عاقلانه تر و بي خطرتر نيست كه اعمال صالح و اجراي دستورات الهي و بطور كامل تقواي خود را شفيع خود قرار دهيم؟
جواب به قسمت دوم پاسخ ايشان: واژه هاي قرآني بسيار فراوانند. مانند: متقي، موحّد، حنيف، صادق، صالح و . . . چرا شفاعت را براي آشنائي با معارف قرآن انتخاب كنيم كه متضمن توالي فساد بسيار زيادي است كه بعداً عرض ميكنم؟ ولي در عين حال بحث در بارة شفاعت از نظر روشن شدن حقيقت اقدامي ناصواب نيست. و از همين نقطه نظراست كه ارائه مطالب اين مقاله را به فال نيك مي گيريم.
جواب به قسمت سوم پاسخ ايشان: هيچ كس نبايد و نمي تواند هيچ كدام از آيات قرآن را انكار كند. اين آياتي را كه اشاره فرموده اند كُلاً حاكي از اين است كه شفاعت شافع تنها و تنها زماني مقبول ميافتد كه خداوند از مشفوع راضي باشد. و اگر راضي نباشد، شفاعت هيچ مقرّبي قابل قبول درگاه او نيست. يعني كه خداوند به هيچ كس چنين اجازه اي را پيشاپيش نداده است. و در اين زمينه آياتي در مورد حضرت نوح و حضرت ابراهيم و حضرت يعقوب و حضرت محمد يعني از مقربين طراز اول خداوند آورده شده و بطوركامل و روشن برايمان توضيح داده است كه آنها هم چنين اجازه اي را، حتي در زمان حياتشان و براي نزديكترين كسانشان، نداشته اند و هيچگاه چنين ادعائي هم نكرده اند. و اگركسي چنين ادعائي داردكه فلان انسان يا فلان فرشته، اين اجازه را براي اين دنيا ويا آخرت دارد بايد طبق دستور خداوند برهان و دليل روشن و آشكارش را ارائه دهد.
جواب به قسمت چهارم پاسخ ايشان اينكه:شفاعت را با آن مفهومي كه فرموده اند، در قرآن نديده ام و آيات شماره 21و 22 را هم كه مثل زده اند همان آيات مربوط به شفاعت حضرت يعقوب براي فرزندان خطا كارش و حضرت محمد براي منافقين پشيمان شده است، كه قبلاً عرض كردم. اينها هيچ كدام، نشان دهنده مشيت الهي به اينكه شفيعاني هستند كه براي گنهكاران نزد خدا استغفار كنند تا خدا آنها را ببخشايد و تعميم دادن اين موضوع و تبديل آن به يك اصل زير عنوان ”مشيّت الهي“، منطقي بنظر نميرسد. همانطوركه قبلاً بحث كرديم در هر دو مورد حضرت يعقوب و حضرت محمد، اجازه قبولي شفاعت زماني صادرشد كه خداوند از شفاعت شوندگان بخاطر توبة خودشان راضي شده بود. و اما با عنايت به آيه 113 سوره توبه(9)كه مي فرمايد:
” نبايد پيامبر و كساني كه ايمان آورده اند براي مشركان هرچند از خويشاوندان باشند ،پس از آنكه دانستند به جهنم ميروند، طلب مغفرت كنند.“
معلوم ميشود كه خداوند به پيامبر وتمام مؤمنين اجازه داده و حتي تشويق كرده است كه براي ديگران، باستثناي مشركين محكوم به عذاب، طلب مغفرت نمايند و بر طبق همين اصل است كه مي بينيم پيامبران عظيم الشأني چون حضرت نوح و حضرت ابراهيم و حضرت محمد كه شفاعتشان به ترتيب در مورد پسر و پدر و منافقين مورد قبول حضرت حق قرار نگرفت، ولي براي كسانشان و مؤمنين طلب مغفرت كردند.
در آيه 28 سوره نوح (71) حضرت نوح عرض ميكند:
” اي پروردگار من، مرا و پدر و مادرم و هر كه را با ايمان به خانه من وارد ميشود و نيزمردان وزنان مؤمن را بيامرز...“
در آيه 41 سوره ابراهيم(14)حضرت ابراهيم عرض ميكند:
” اي پروردگار من، مرا و پدر و مادرم و همه مؤمنان را در روز حساب بيامرز.“
و يا در آيه 62 سوره نور(24) مي خوانيم كه خداوند به حضرت محمد مي فرمايد:
”... آنان كه از تو رخصت مي طلبند كساني هستند كه به خدا و پيغمبرش ايمان آورده اند پس هنگامي كه از تو براي پاره اي از كارهايشان رخصت خواستند، به هر يك از آنان كه خواهي رخصت بده و برايشان از خدا آمرزش بخواه ...“ حتي در مورد فرشتگان درآيه 5 سوره شوري (42) ميفرمايد:
”... فرشتگان به ستايش پروردگارشان تسبيح ميگويند و براي ساكنين زمين طلب مغفرت ميكنند ...“
در مَثَل شفاعت كردن مانند طبابت كردن نيست كه علاقه مندان با استعداد با تحصيل علوم لازم، اجازه كتبي طبابت را از دانشگاه و دولت بگيرند و مريضها هم بدانند و به آنها مراجعه كنند. بلكه مثل انفاق در راه خدا و پرداخت زكات است كه هر كس اين اختيار را دارد و حتي براي متمكنين الزامي است. ولي در مورد استفاده كنندگان از زكات بايد حتماً استحقاق آنرا داشته باشند كه در اين صورت استفاده شان به اذن خدا يعني قوانين خداست و همانطور كه ميدانيم خداوند در آيه 60 سوره توبه آنها را به هشت گروه تقسيم بندي و اعلام نموده است.
اما واقعاً چرا خداوند، طلب مغفرت كردن براي ديگران( باستثناي مشركين مستوجب عذاب ) را بتمام مؤمنين توصيه كرده، و شرح استغفار پيامبران عظيم الشأني چون حضرت نوح و حضرت ابراهيم ( همان دو پيامبري كه شفاعتشان براي پسر وپدرشان مورد قبول قرار نگرفت) را براي مؤمنين وكسانشان در قرآن به عنوان نمونه آورده است. شايد بخاطر اين بوده كه مبادا بندگان مؤمن خدا، بخاطر ايمانشان و ارتباطشان بخدا، مغرور شوند و كِبر، آنهارا در برگيرد؛ و نسبت بساير مردم بي اعتناء گرداند؛ لازم است همه بدانند كه چون طلب مغفرتي كه ديگران برايشان مي نمايند، براي آمرزيده شدنشان در درگاه الهي مؤثر است؛ بايد مراقب رفتار و گفتار خود نسبت بتمام مردم باشند و براي جلب رضايت بندگان خدا تلاش كنند. تا آنها هم برايشان دعا كنند و طلب آمرزش نمايند. و ازآن گذشته، عمل خيرخواهي و طلب مغفرت براي ديگران، درون شخص استغفار كننده را نيز اصلاح مي كند و باچشم محبت بديگران نظر مي افكند. بدين ترتيب در نتيجه نهائي، ارتباطات عموم مردم در جامعه با دوستي و حسن نيت توأم خواهد شد. و يقيناً گذران و زندگي چنين جامعه اي - در همين دنيا هم - با آرامش و موفقيتهاي زيادتري همراه خواهد بود.
سؤال 8 : سوء استفاده از مسئله شفاعت و ايجاد اميدهاي كاذب در مردم كه مالاً نتيجه اي جز جرأت بيشتر به ارتكاب گناه نخواهد داشت ويا حتي برخي مراسمي كه با منطق دين سازگار نيست را چه ميگوئيد؟
پاسخ جناب دكتر : پاسخ را خود در اين پرسش داده ايد. اينكه شفاعت و شفيعي در قرآن محققأ وجود دارد چيزي است و اينكه مردم عوام ويا سود جويان از اين مسأله چه بهره برداريهاي ناروا كرده اند، چيزي ديگر. اما اگر بخواهيم بخاطر سوءاستفاده از امري بكلي آن را منكر شويم بايد نخست و پيش از هر چيز خود دين وخدا را انكار كنيم. زيرا در تاريخ از هيچ چيز بيش از اين دو چيز بشر سوء استفاده نكرده است.
جواب به پاسخ ايشان اينكه :در واقع لُبّ مطلب همين سوء استفاده است و متأسفانه اين سوء استفاده مبتني بر يك برداشت غلط عوام از شفاعت ميباشد كه هيچ كدام از علماي ديني يعني خواص هم مانع آنها نشده، بلكه وسائلش را برايشان فراهم نموده اند. براي روشن شدن موضوع بطور روشن و بدون دو پهلوئي بايد عرض كنم كه تمام بقعه و بارگاهها كه بر مقبره امامها و امامزاده ها و پيران و مرشدها ساخته شده و تمام سقاخانه ها و درختهاي مراددهنده اي كه تا كنون سرتاسر ايران و بسياري ديگر از كشورهاي اسلامي برادران اهل تسنن و حتي در بعضي از كشورهاي غير اسلامي بر پاست و هر ساله هزاران زائر دا رند ، ناشي از همين اعتقاد به شفيع بوده است. درحاليكه اگر نگوئيم همه ولي يقيناً اكثريت قريب به اتفاق كساني كه به زيارت اين محلها ميروند و نذرها ميكنند و قربانيها مي نمايند و طعامها ميدهند، اينها به وجود خداي قادر متعال يعني الله اعتقاد دارند و تمام كارها را به اختيار او ميدانند. ولي ميخواهند اين زيارتگاهها كه خود واجدادشان ساخته اند و بنظرشان افراد مقربي در آنجا دفن شده اند، برايشان واسطه و وسيله اي شوند و نيازشان را بدرگاه خداوند متعال برسانند و بسيار ديده شده كه نيازشان را مستقيماً از همان صاحب مقبره ” نه خدا “ ميخواهند و حتي بعضي از زيارت كنندگان- مخصوصاً اگر قبلاً مقداري پول در مرقد ريخته باشند- درحالي كه پنجره هاي مرقد را بشدت تكان ميدهند، طلبكارانه او را تهديد ميكنند و جسورانه مي گويند: ” اگر خواسته مرا اجرا نكني و در خواستم را اجابت ننمائي، روز قيامت جلو جَدَّت را مي گيرم و شكايتت را به او مي كنم.“ حتي برخي از زُوّار را ديده ايم كه طناب به گردن بيمارانشان مي بندند و سر ديگر طناب را به پنجره اي از پنجره هاي طاقهاي اطراف حرم، كه قبلاً خادمين مربوطه به همين منظور ساخته اند، مي بندند و در آنجا بَست مي نشينند تا نيازشان بر طرف شود. هيچ كس هم آنها را از اين اعمالشان منع نمي كند. چه بسا اين كارها را، ما بخاطر ديدنهاي مكرر در طول حياتمان، عادي و ساده بپنداريم؛ و حتي ممكن است توجيه كنيم كه روي هم رفته كار بدي هم نيست. زيرا به كسي كه زياني نميرساند، ولي باعث رونق اقتصاد محل ميشود و مؤسسه اي است كه عده اي را به كار مي گمارد و بعلاوه جائي است براي خالي كردن عقده ها و ناراحتي هاي فكري و شايد يك نوع تراپي براي بعضي از بيماريهاي رواني. ولي آيا از نظر قرآن و دستورات الهي ميتوان توجيهي برايش يافت؟ يا برعكس با عنايت به آيات قران ميتوان شباهت بسيار نزديكي بين اين اعمال و كارهاي مُشركين ديد؟
شايد لازم باشدكه دوباره شرك را از ديدگاه الهي در قرآن بخوانيم و متوجه شويم كه همين سوء استفاده ها از شفاعت ميتوانند ما را به كجا بكشانند و با چه خطرات سهمگيني از نظر خداوند رب جليل مواجه سازند.
مُشرك از نظر قرآن
تعريفي كه از مشركين در قرآن مي خوا نيم حاكي از اين است كه آنها، خداي قادرمتعال، خالق جهان را قبول داشتند. آنها قبول داشتند كه: خداست كه از آسمان و زمين برايشان روزي مي رساند. خداست كه شنوائي و بينائي مي بخشد. خداست كه زنده را از مرده، و مرده را از زنده پديد مي آورد. و خداست كه امور جهان را سامان مي دهد. يس (10) : 31
مشركين قبول داشتند كه: زمين و آنچه در زمين است از آن خداست. صاحب اختيار آسمانهاي هفتگانه و عرش بزرگ، خداست. هستي هر چيزي در دست خداست. قبول داشتند كه خدا به همه پناه مي دهد و كسي را براي پناه خود نمي خواهد. مؤمنون(23) : 84-89
مشركين اينها همه را قبول داشتند، ولي در عين حال، غير از خدا، بُتها يعني چيزهائي راكه با دست خود و يا اجدادشان ساخته بودند، براي تقرّب به ذات احديت و شفيع قرار دادن آنها بدرگاه خدا نيز قبول داشتند.
قرآن در آيه 3 سوره زمر( 39 ) مي فرمايد:
” آگاه باشيد كه دين خالص (بدون شرك)از آن خداست و كساني كه غير از خدا براي خود اوليائي گرفتند، گفتند: ما اينها را فقط براي اين كه ما را به خدا نزديك كنند ( تقرب بخدا )عبادت مي كنيم. خداوند درآنچه اختلاف مي كنند، ميانشان حكم خواهد كرد. خداوند دروغگوي ناسپاس را هدايت نميكند.“
قرآن در آيه 18 سوره يونس(10 ) مي فرمايد:
” غير از خدا چيزهائي را عبادت مي كنند كه نه ضرري به آنها مي رساند و نه نفعي برايشان دارد و مي گويند: اينها شفيعان ما نزد خدا هستند. بگو: آيا به خدا از چيزي خبر مي دهيد كه در زمين و آسمانها از آن سراغي ندارد؟ خدا منزه و بالاتر از آن است كه برايش شريكي بسازند.“
قرآن در آيات 43 الي 45 سوره زمر (39 ) مي فرمايد:
” آيا سواي خدا شفيعاني اختيار كرده اند؟ بگو: حتي اگر آن شفيعان قدرت انجام كاري نداشته باشند و چيزي نفهمند؟ بگو: شفاعت كُلاً از آن خداست فرمانروائي آسمانها و زمين از آن اوست. سپس همه به نزد او باز گردانده مي شويد. وقتي خدا به تنهائي ذكر شود، دل كساني كه به آخرت ايمان ندارند، مشمئز مي شود. و وقتي نام ديگري غير از خدا بميان آيد، شادمان مي گردند.“
ملاحظه فرمائيد كه مشركين آن بتها را براي تقرب بخدا و شفاعت نزد خدا عبادت و احترام مي كردند. آنها را مطلقاً خدا و يا در خلقت آفرينش شريك نميدانستند. مشركان در مقابل بُتها از اين نظر اظهار ذلّت و حقارت مي كردند و بدآنها متوسل مي شدند، كه به فكر خو دشان آنهارا نزد خدا شفيع قرار دهند. و درست به همين خاطر سرزنش مي شدند.
قرآن در آيات 36 الي38 سوره زمر( 39 ) مي فرمايد:
” آيا خدا كفايت كننده بنده اش نيست؟ تو را از غير او مي ترسانند؟ هركس را خدا گمراه كند، برايش رهبري نيست. و هر كه را خدا هدايت كند، گمراه كننده اي ندارد ... اگر از آنها ( مشركان ) بپرسي: چه كسي آسمانها و زمين را خلق كرده؟ خواهند گفت: خدا. بگو: چه تصور ميكنيد؟ اگر خدا بخواهد صدمه اي به من برساند، آيا آنچه را به جاي خدا مي خوانيد، مي توانند صدمه او را برطرف كنند؟ يا اگر او رحمتي براي من اراده كند، آيا آنها مي توا نند رحمتش را باز دارند؟ بگو: خدا مرا بس است. اهل توكل تنها بر او توكل مي كنند.“
در قرآن مي خوانيم كه اولين پيام تمام پيامبران خدا بدون استثناء براي بر طرف كردن شرك مردم بوده است. خداوند در آيات 48 و116 سوره نساء (4) مي فرمايد:
” يقيناً خداوند شرك را نمي بخشد ولي هر گناه ديگري غير از شرك را به هر كه خواهد مي بخشد.. . .“
خداوند حتي شخص پيامبر را از اين خطر بزرگ انحراف هشدار ميدهد. و در سوره قصص (28) آيات 87 و88 مي فرمايد:
” پس از آنكه آيات خدا بر تو نازل شد، تو را از آن منحرف نكنند. مردم را بسوي صاحب اختيارت بخوان و از مشركان مباش. با خداي يكتا، معبودي ديگر را مخوان. هيچ معبودي جز او نيست. هر چيزي نابودشدني است. . . “ و در آيه 65 سوره زمر (39) مي فرمايد:
” به تو و پيامبران پيش از تو وحي شده است كه اگر شرك آوريد تمام اعمالتان ناچيز و از زيانكاران خواهيد شد.“
ودرسوره اسراء (17) آيه 39 مي فرمايد:
” اين از حكمتهائي است كه صاحب اختيارت بتو وحي كرده است و با خداي يگانه معبودي ديگر قرارمده و گرنه حسرت زده و مطرود در جهنم افكنده خواهي شد.“
سپس در سوره مائده(5) آيه 72 اين موضوع را تعميم داده، مي فرمايد:
” ... هركس به خدا شرك آورد، قطعاً خدا بهشت را بر او حرام ساخته و جايگاهش آتش است...“
خداوند در قرآن نسبت به هيچ يك از گناهان كبيره چنين سختگيري نكرده است.
نه اينكه خيال كنيم رواج خرافات و بت پرستي، ديگر در اين قرن انفورماسيون كه بشر بحدي از كمال رسيده كه معمولاً نبايد بدنبال آنها برود، وجود ندارد. متأسفانه هم رواج دارد و هم هر روز آن را داغ تر مي كنند و مردم را از ياد خداي واحد، غافل و در نتيجه غضب خدا را بيشتر مي نمايند و مآلاً جامعه بيش از پيش در عسرت غوطه ور مي شود.
”خطربسيار بزرگ“و مهيبي كه چون طوفاني سياه، هميشه كل ايمان – حتي ايمان مؤمنين – را تهديد ميكرده وكمتر كسي بدان توجه داشته، خطرشرك بوده است. بي دليل نيست كه خداوند در سوره يوسف (12) آيات 103و106 خطاب به پيامبر مي فرمايد:
” اكثر مردم – هرچه بدان هم حريص باشي – ايمان نمي آورند. . . . و بيشترشان به خدا ايمان نمي آورند، جز اينكه مشرك هم ميشوند.“
توجه كنيد كه خداوند به پيامبرش مي فرمايد ، اكثر مردم ايمان نمي آورند. يعني عده اي قليل ايمان مي آورند. ولي دربين همان اقليت هم اكثراً ايمانشان توأم با شرك ميشود. چرا چنين ميشود؟ زيرا كسي كه حتي با صداقت و خلوص مي خواهد بطرف خدا رود، و صراط مستقيم يعني كوتاهترين راه اتصال به او را در پيش ميگيرد، نمي داند كه شيطان درهمان راه دركمين نشسته است. در آيات 16و17 سوره اعراف (7) مي خوا نيم:
(شيطان بخدا گفت) ” حال كه مرا نوميد كردي، من هم در صراط مستقيم تو به كمينشان مي نشينم و از جلو وعقب و راست و چپ بسراغ آنها ( بني آدم )مي روم و بيشتر آنها را شكرگزار نخواهي يافت.“
يكي از شگردهاي شيطان و شايد بزرگترين آن براي انسان، همين وسوسه توسل به ديگري – غير از خدا – براي شفاعت است ندانسته و بي خبر، به دنبال افرادي بنامهاي پير و مراد و مرشد و اشيائي چون مقبره هاي امام و امامزاده و ساير بزرگان دين بنام مقربان درگاه الهي مي رود؛ تا آنها را نزد خدا، شفيع قرار دهد. رفتن همان و بدام شيطان افتادن همان. يعني به همين سادگي و ندانسته، در سلك مشركين در مي آيد.
وقتي مشرك شد، ديگر از حريم امنيت و مصونيت خداوند خارج و در اختيار شيطان قرار ميگيرد نحل(16):100 حتي اگر پيامبرخدا هم باشد و مشرك شود، اعمالش باطل مي گردد. زمر(39): 65
چنين شخصي ديگر دعايش مستجاب نميشود. وهر روز پريشان تر و گرفتارتر، در عسرت بسر مي برد.
پس شرك بايد چيزي بسيار خطرناك و دشمني كاملاً خزنده باشد كه حتي ايمان آوردگان از شرش در امان نيستند. يعني چه بسا كساني كه از نظر الهي واقعاً مشركند، ولي خودشان مطلقاً نمي دانند. توجه كنيد خداوند در اين مورد در آيات 22-24 سوره انعام (6) مي فرمايد:
”روزي كه همه راگرد آوريم و به آنها كه شرك آورده اند بگوئيم: آنهائي كه خيال ميكرديد شركاي خدايند كجايند؟ عذري كه مي آورند جز اين نيست كه مي گويند: صاحب اختيارا ! قسم به خدا كه ما مشرك نبوديم. بنگر كه چگونه به خودشان دروغ مي گويند. و آ نچه را كه پيش خود ساخته بودند، برايشان گمراهي بود.“
اينجاست كه ما بايد حقاً بترسيم و بخودمان جداً بگوئيم: پناه برخدا، نكند ماهم جزء مشركان هستيم و از آن غافليم. نكند بخيالمان در راه خدائيم، ولي ندانسته پيرو شيطانيم؟ براي نجات از اين گرفتاري بحق عظيم، و اطمينان به موحّد بودنمان، بهتر اينست كه ابتدا فرض كنيم مشركيم و سعي كنيم بخودمان ثابت كنيم كه نه، به اين دلائل مشرك نيستيم و موحّديم. يعني بخودمان ثابت كنيم كه واقعاً بجز خداي واحد، از هيچ كس و هيچ چيز تقاضاي حاجتي، كه معمولاً بايد از خدا كرد، نمي كنيم. وهيچ كس و هيچ چيز را واسطه و وسيله - براي تقرب بخدا - به عنوان شفيع قرار نميدهيم. تنها و تنها او را بندگي مي كنيم و تنها و تنها از او ياري مي جوئيم.
بدين ترتيب موحد بودن خودرا آزمايش كنيم و اگر غير از اين است، تا هنوز فرصت باقي است، از درگاه حضريت احديت، طلب مغفرت نمائيم. و مخلصانه مثل اسوه هائي كه خداوند برايمان معين فرموده ، يعني حضرت ابراهيم و حضرت محمد، موحّد و حنيف و حتي اگر ممكن باشد بُت شكن شويم.
با عنايت به آنچه تا كنون بحث كرده ايم به اين نتيجه رسيده ايم كه در واقع اعمال خود انسان است كه شرائط و پيشنيازهاي مغفرت الهي را برايش فراهم مي سازد. و باتوجه به اينكه خداوند خودش فرموده است كه دعاي دعا كننده را اجابت مي كند. غافر(40): 60 و بقره(2): 186. آيا به طمع پيدا كردن يك شفيع موهوم، قبول كردن چنان خطر عظيمي كه ندانسته ما را وارد جرگه مشركين مي نمايد ، انعام(6) : 22-24 و تمام بدبختيهاي دنيا و آخرت را برايمان مي آورد؛ عاقلانه است؟ نه، هرگز.
حال اجازه دهيد چند پرسش هم من مطرح كنم.
پرسش اول: آيا در تمام دنيا كسي پيدا ميشودكه بعد از فوتش بتواند پاسخگوي حاجات زندگان باشد؟
پاسخ: خداوند در سوره مائده (5) آيات 109 و116 الي 119 مي فرمايد:
”روزي ( در روز قيامت )كه خداوند رسولان را جمع ميكند و از آنها مي پرسد: چگونه اجابت شديد؟( اُمتهاي شما پس از شما چگونه عمل كردند؟)آنها ميگويند هيچگونه علم واطلاعي نداريم. تنها توئي كه بسيار داناي پنهاني ها هستي.“
آنگاه بطور ويژه و در مورد كسي كه بدليل تولد بدون پدر، زندگي حيرت آور، زنده كردن مردگان، شفاي كورها و مريضان و ترفيعش بسوي خدا، اعتقاد به اجابت كردن حاجات پيروانش پس از خاتمه مأموريتش نسبت به او بيشتر ميشود:
خداوند از عيسي ابن مريم ميپرسد: آيا تو بودي كه بمردم گفتي تو و مادرت را بجز من بعنوان الهه بر گيرند؟ عيسي گويد: منزهي تو، هرگز شايسته من نيست چيزي را كه حق من نيست گفته باشم. اگر چنين گفته بودم، تو قطعاً اطلاع داشتي. چرا كه آنچه در نفس من است، تو ميداني و من علمي بآنچه در نفس تو است ندارم . تنها توئي كه بسيار داناي پنهاني ها هستي. من جز آنچه فرمان داده بودي، كه تنها خدا را كه صاحب اختيار من و صاحب اختيار شماست بپرستيد، نگفتم. مادامي كه دربين آنها بودم، خود شاهدي( نمونه و اسوه اي از تعبّد و تسليم خالص بدرگاه تو ) براي آنها بودم؛ و زماني كه مأموريتم را خاتمه دادي، تنها خودت مراقب آنها بودي. و توئي كه بر همه چيز شاهد هستي. اكنون نيز اگر آنها را عذاب كني بندگان خودت هستند و اگر هم آنها را ببخشي، همانا تو عزتمند حكيمي. خداوند گويد امروز روزي است كه صدا قت صادقين بنفعشان تمام ميشود. براي آنها باغهائي است كه از زير آنها نهرها جاري است . همواره در آن جاويدان خواهند بود . . “
پرسش دوم : آيا ميتوان به فرشتگان و ارواح متوسل شد و آنها را شفيع خود قرار داد ؟
پاسخ: خداوند درسوره شوري (42) آيه 5 مي فرمايد:
”. . . . . . . و فرشتگان به ستايش صاحب اختيارشان تسبيح گويند و براي هركس كه درزمين است طلب مغفرت مي كنند. آگاه باشيد كه خداوند آمرزنده و مهربان است“
در سوره نجم(53) آيه 26 مي فرمايد:
” و چه بسيارند فرشتگاني در آسمانها كه شفاعتشان چيزي را بي نياز نمي كند، مگر پس ازآنكه خداوند براي كسي كه بخواهد و خشنود باشد، اجازت دهد.“
خداوند در سوره سبا (34) آيات 40 الي42 مي فرمايد:
” روزي كه همه آنها را محشور نمايد، به فرشتگان گويد: آيا اينها براستي شما را ( در دنيا )بندگي ميكردند؟ فرشتگان گويند: منزهي تو، تنها تو وليّ ما هستي نه آنها. اينان جن ها (ناديده ها)را بندگي ميكردند و اكثراً به آنها ايمان داشتند. آن روز به يكديگر هيچ سود وزياني نتوانيد رساند و به ظالمين( كساني كه با خواندن غير خدا مرتكب شرك كه بزرگترين ظلمهاست شده اند. لقمان:13) ميگوئيم: بچشيد اين عذاب آتشي را كه تكذيبش مي كرديد.“
پرسش سوم : آيا غير از خدا كساني را كه ما به دعا مي خوانيم، اساساً صداي ما را مي شنوند و اگر بشنوند ميتوانند برايمان كاري كنند؟
پاسخ : خداوند در سوره فاطر (35) آيات 13 الي 15 مي فرمايد:
”....كساني را كه بجز خدا ميخوانيد، حتي باندازه پوسته هسته خرمائي مالك چيزي( براي برآوردن حاجات شما )نيستند. اگر آنها را بخوانيد، هرگز خواندن شما را نميشنوند. و اگر بشنوند، درخواست شما را اجابت نمي كنند. در آخرت نيز آنها به اين شرك ورزي شما منكر (معترض)خواهند شد. (آگاه باش كه)كسي مانند (خداوند)خبير تو را (به عواقب و آثار اين رفتار شرك آميز)مطلع نخواهد كرد. اي مردم، همة شما ( رئيس و مرئوس، عابد و معبود، مريد و مراد، تابع و متبوع، پيامبر و امت، امام و مأموم) نيازمند بخدا هستيد. و فقط خداست كه بي نياز و ستودني است. (پس چرا بسوي بندگان او، هرچند بزرگوار و مقدس، دست حاجت دراز ميكنيد؟)“
خداوند در سوره احقاف ( 46 ) آيات 5 و6 ميفرمايد:
” كيست گمراه تر از آنكه بجز خدا كسي را ميخواند كه هرگز خواسته او را تا روز قيامت اجابت نمي كند. بلكه آنها از چنين درخواست و دعائي نيز كاملاً بي خبر هستند. روزي كه (در قيامت)مردم محشور ميشوند، ( آن معبودان )دشمن آنها خواهند بود و به چنين درخواست و عبادتي منكر ( معترض )خواهند شد.“
خداوند در سوره يونس (10) آيات 28 الي30 ميفرمايد:
” روزي كه آنها را جميعاً محشور نمائيم، به كساني كه شرك ورزيدند گوئيم شما و شركائتان (معبودان باطلتان )در جاي خويش باشيد . سپس ميان ايشان جدائي خواهيم افكند و شركائشان بآنها گويند: شما براستي ما را عبادت نميكرديد خداوند بعنوان شاهد ميان ما و شما كافي است كه ما از تعبد شما نسبت بخودمان بي اطلاع بوديم . اينجاست كه هر نفسي نسبت به آنچه در گذشته كرده است، مورد آزمايش قرار ميگيرد و همه بسوي مولاي راستين خويش باز ميگردند. و آنچه بدروغ بافته بودند، از دستشان ميرود.“
پرسش چهارم: آيا غير از خدا، كسي ميتواند دعاي ما را اجابت كند؟
پاسخ: خداوند در سوره رعد (13) آيه 14 ميفرمايد:
” دعاي به حق منحصراً از آن خداست (تنها خدا را بايد خواند)و كساني را كه بجز خدا ميخوانند، هيچ پاسخشان نمي گويند. همانند كسي كه دو دست بسوي آب برد تا آب بدهان رساند، در حالي كه رساننده نيست. دعاي كافران جز به گمراهي نيست.“
آنچه معتقدان به شفاعت ائمه تصور مي كنند، چيزي است شبيه واسطه شدن، پارتي بازي و يادآوري و جلب محبت و شفقت و موافقت خداوند ( در قياس بنفس بشري در مورد رؤسا و صاحبان قدرت ) به خيال اينكه خداوند از كم و كيف و احوال بنده اي بي خبر است. درحاليكه در اكثر آيات مربوط به شفاعت، بدنبال آن جمله ” آنچه راكه پيش رو و آنچه را كه پشت سرشان است، ميداند“ مي آيد، تا نشان دهد كه خداوند از احوال بندگانش بي خبر نيست كه لازم باشد كساني او را آگاهي دهند.
از طرف ديگر مي دانيم كه حتي شخص پيامبر در زمان حياتش، خود قادر نبود كه از احوال اطرافيانش مطلع باشد. بطوريكه خداوند در آيه 101سوره توبه (9) به او فرمود:
” گروهي از عربهاي باديه نشين كه گرد شما را گرفته اند، منافقند و گروهي از مردم مدينه نيز در نفاق اصرار مي ورزند. تو آنهارا نمي شناسي، ما مي شناسيمشان و دوبار عذابشان خواهيم كرد..... “
آنگاه چطور انتظار داريم كه امام و امامزاده و غيره در زمان مماتشان از احوال ما با خبر باشند و بخواهند نزد خدا ما را شفاعت كنند. علاوه بر آن اگر در دل بزرگان دلسوزي و محبتي نسبت به پيروان وجود دارد، سرچشمه آن خداست. چگونه آنها دلسوزي ميكنند و شفيع ما نزد خدا مي شوند، ولي خدا غريبه و يا سنگدل مي شود و براي بخشش بنده اي شفاعت ديگري لازم مي گردد؟
در اينجا بي مناسبت نيست شمه اي از سخنراني آيه الله دستغيب شيرازي را كه از نوار صحبتهاي ايشان اخذ شده است بازگو كنم و همچنين مطالبي از كتاب ”راه نجات از شر غلاه“ بحث شفاعت از سلسله نشريات حقايق عريان درعلل و عوامل انحطاط و ارتقاء مسلمانان، نوشته حيدرعلي قلمداران را عرضه نمايم.
آيه الله دستغيب چنين ميگويد: ”شفاعت كردن پيامبر، امامان، قرآن و علماء، خلاف توحيد، ناقض قوانين الهي و خلاف عدل است و باعث تجري غرور مي شود.
1- منافات با توحيد عبادتي دارد: وقتي گفتيد يا علي، يا سيدالشهداء. آنهارا پرستش مي كنيد و شرك در عبادت است.
2- ناقض قوانين الهي است: دروغگوئي، كم فروشي، و. . . گناه است و عقاب دارد. مگر اين كه گنهكار براي امام حسين گريه كند كه بهشت بر او واجب ميشود. بدين ترتيب امام حسين دستگاهي برابر دين و قوانين الهي درست كرده است.
3- خلاف عدل است: چون امام حسين گناهكاري را كه طرفدارش باشد، از جهنم نجات ميدهد. در حالي كه عدل خداوند چنين حكمي را قبول ندارد. ذره المثقال خير و شر هركس به حساب مي آيد.
4- تجري غرور است: اين شفاعت غرور مي آورد. حسين روبروي اسلام دكان باز كرده كه با تكيه به يك قدرتي، قوانين الهي را ميتواند نقض كند. بشر بايد فقط خدا را بپرستد، نه خدا و حسين و علي و . . . را.
ولي متأسفانه ايشان بعد اظهارات فوق، اضافه ميكند: آدمي سر دو راهي است. يا خودت را بخواهي يا علي را. اگر شيعه علي شدي و خود را فراموش كردي، برو مطمئن باش كه ديگر گناه نميكني. كسي كه مُحِب علي شد و خود را فراموش كرد، اگر گناهي بكند، تصادفي است. يقين بدانيد حُبِ علي گناهش را پاك ميكند.“
حيدر علي قلمداران در صفحات 34 و 43 كتاب ”راه نجات از شر غلاه“ مي نويسد:
”پاره اي از كساني كه خواسته اند شفاعت شفيعان روز قيامت را ثابت نمايند، متمسك به آياتي شده اند كه در آن، كُفار و مجرمين در روز قيامت از نداشتن شفيع، متحسرند. مانند:
شعرا (26): 100 و 101” اكنون مارا شفيعاني نيست. و مارا دوست مهرباني نيست.“
مدثر (74): 48 ”پس شفاعت شفاعت كنندگان سودشان نبخشد.“
اعراف ( 7): 53 ” . . . . آيا شفيعاني هستند كه مارا شفاعت كنند؟ يا كسي هست كه مارا باز گرداند، تا كارهاي ديگري جز آن كارها كه مي كرديم، انجام دهيم؟ به خود زيان رسانيدند و آن بُتان را كه بدروغ ساخته بودند، اينك از دست داده اند.“
غافر (40): 18 ” از روز قيامت بترسانشان. . . . ستمكاران را نه دوستي صميمي و نه شفيعي است كه سخنش را بشنوند.“
استنباط اينكه براي مؤمنين شفيعي و يا رفيق صديقي در قيامت موجود است كه بدردش بخورد، از مفهوم مخالف آيات فوق غير منطقي است. زيرا در آن روز طبق آيا ت ديگر قرآن هيچ دوست وقوم و خويشي از حال ديگري نمي تواند پُرسان باشد؛ تا چه رسد به اينكه بتواند از كسي شفاعت كند. هركس شديداً گرفتار كار خودش است.
معارج ( 70 ): 8-10 ” روزي كه آسمان چون فلز گداخته گردد و كوهها چون پشم . وهيچ دوست صميمي سراغ دوستش را نگيرد.“
عبس (80 ): 34-37 ”روزي كه آدمي از برادرش مي گريزد، و ازمادرش و پدرش. و از همسر و فرزندانش. هركس را در آن روز كاري است كه به خود مشغولش داشته.“
بقره (2): 48 ” بترسيد از روزي كه هيچ كس، ديگري را بكار نيايد. هيچ شفاعتي از كسي پذيرفته نشود. و از كسي عوضي نستانند. وكسي را ياري نكنند.“
حديد ( 57): 15 و 16 (خطاب بمنافقين)” امروز نه از شما فديه اي پذيرند و نه از كافران. جايگاهتان آتش است. آتش سزاوار شماست و بد سرانجامي است. آيا مؤمنان را وقت آن نرسيده است كه دلهايشان در برابر ياد خدا و آن سخن حق كه نازل شده است خاشع شود؟ همانند كساني نباشند كه پيش از اين كتابشان داديم و چون مدتي برآمد دلهايشان سخت شد و بسياري نا فرمان شدند.“
رعد ( 13): 18 ”. . . . و كساني كه دعوت او را نپذيرفتند، اگر هرآنچه را كه بر روي زمين است و همانند آن را داشته باشند و آن را فديه دهند، بسختي باز خواست خواهند شد و مكانشان جهنم است و بد جايگاهي است.“
تمام اين آيات كه در بارة شفاعت، فديه، دوست صميمي در روز قيامت بحث ميكند، يعني كه هيچ ياوري و نجات دهنده اي در آن روز نيست. گمراهاني كه به فكر و اميد شفاعت شافعين در روز قيامت، از انجام وظائف محوله خود، در اين دنيا غافل مانده اند؛ چون فرداي قيامت از آن شفيعان تصوري اثري نمي بينند، فرياد بر مي آورند:” اكنون ما را شفيعاني نيست. و مارا دوست مهرباني نيست.“ به ايشان گفته خواهد شد:
انعام (6) : 94 ”هرآينه تنهاي تنها – آن سان كه در آغاز شما را آفريديم – نزد ما آمده ايد. هرچه را كه ارزانيتان داشته بوديم، پشت سر نهاده ايد و هيچ يك از شفيعانتان را كه مي پنداشتيد با شما يند، همراهتان نمي بينيم. از هم بريده شده ايد و پندار خود را گمگشته يافته ايد.“
مسئله شفاعت با وسعت و كيفيتي كه بين مردم شايع است، بزرگترين علّت و آفت عدم اجراي احكام شريعت و قويترين مُحرِّك جُرم و معصيت و شديدترين مشوق كذب و بدعت است. چنان كه عقل و وجدان گواهي مي دهد و آيات قرآن صريحا بيان مي كند ، شفاعت هيچ مايه اي از عقل و پايه اي از شرع ندارد.“
خلاصه ونتيجه بحث اينكه:
1- هيچ كدام از فرشتگان يا انسانها، اجازه شفاعت كردن را همانند اطباء كه معمولاً طي گواهينامه رسمي براي طبابت بدست آورده اند، ندارند. يعني كه خداوند اين اجازه را بصورت يك جواز دائمي به كسي نداده است.
2- تمام فرشتگان و انسانها مي توانند در اين دنيا، براي هركس كه بخواهند، از درگاه احديت طلب مغفرت بنمايند. يعني نزد خداوند شفيع شوند. ولي اين استغفارها زماني پذيرفته ميشود كه خداوند در مورد خاص وشخص معين - يقيناً عادلانه و با توجه به اعمال او - اذن شفاعت داده باشد.
3- اذن شفاعت كه در قرآن آمده براي شفاعت شونده است، نه شفاعت كننده.
4- اذن شفاعت يعني رخصت قبول شدن شفاعت شافعين نزد خدا، و آن هم زماني براي مشفوع (شفاعت شونده) صادر مي شود كه:
الف - شفاعت شونده ”حق الله“ را رعايت كرده، يعني مخلصانه اقرار به خطا نموده و بدرگاه الهي توبه كرده باشد.
ب - شفاعت شونده”حق الناس“را مرعي داشته، يعني به هركس ظلمي كرده است، جبران نموده باشد.
ج - شفاعت كننده به كم وكيف عمل شفاعت شونده، عالم و آگاه باشد.
د - شفاعت كننده فقط به حمايت از حق، نه ناحق، شهادت دهد.
ه - شفاعت كننده در دنياست و بايد حيّ و حاضر باشد.
و- در آخرت هيچگونه شفاعتي ازهيچ كسي پذيرفته نميشود. تنها و تنها اعمال زمان حيات افراد است كه به حساب مي آيد. و همان اعمال صالحه او مي توانند شفيع او نزد خدا شوند.
خوب، حالا بيائيد با هم بگوئيم: بارالها بدعا بدرگاه تو باز آمديم و از تسليمان فرمان تو ئيم. بارالها: تو براي ولايت و وكالت و حفاظت و شفاعت و هدايت ما كافي هستي. فقط تو را بندگي مي نمائيم و فقط از تو استعانت مي طلبيم و فقط به تو توكل مي كنيم. خير دنيا و آخرت را نصيبمان فرما. فرزندانمان را صالح كن. ما را با رضاي خود بميران و با صالحان محشورگردان. آمين يا رب العلمين
آيات مربوط به بحث شفاعت
اول: ام اتخدوا من دون الله شفعاء قل او لو كانوا لا يملكون شيئاً و لا يعقلون.
ترجمه: ” آيا غير از خدا شفيعاني بر گرفته اند بگو: حتي اگر چه آن شفيعان مالك چيزي نيستند و عقل و ادراك هم ندارند.“ زمر(39): 43
دوم: و يعبدون من دون الله مالا يضرهم و لا ينفعهم ويقولون هولا, شفعاؤنا عند الله قل اتنبئون الله بما لا يعلم في السموات و لا في الارض سبحانه وتعالي عما يشركون.
ترجمه : ” و مي پرستند غير خدا چيزهائي را كه نه سودي و نه زياني برايشان دارد و ميگويند اينها شفيعان ما هستند در نزد خدا. بگو: آيا به خدا از چيزي خبرمي دهيدكه در زمين و آسمانها از آن سراغي ندارد؟ خدا منزه و برتراست از آنچه با او شريك ميسازيد.“يونس(10):18
سوم: ...ما لكم من دونه من ولي ولا شفيع...
ترجمه: ”. . . براي شما جز او هيچ نگاهدارنده و شفيعي نيست . . . . “ سجده (32): 4
چهارم: قل لله الشفاعه جميعأ...
ترجمه:” بگو شفاعت، همه از آنِ خداست . . . . “ زمر(39): 44
پنجم: و اتقوا يوماً لا تجزي نفس عن نفس شيئاً ولا يقبل منها شفاعه ...
ترجمه: ” پروا كنيد از روزيكه نه كسي را بجاي ديگري پاداش دهند و نه از كسي شفاعت پذيرفته شود. . . . . . . .“بقره(2): 48
ششم: فما تنفعهم شفاعه الشافعين
ترجمه: ”پس شفاعت شفيعان سودشان نبخشيد.“مُدثر(74): 48
هفتم: و انذر به الذين يخافون ان يحشروا الي ربهم ليس لهم من دونه ولي ولا شفيع لعلهم يتقون
ترجمه: ”هشدار ده به اين كتاب كساني را كه از جمع شدن بسوي صاحب اختيارشان ترس دارند به اينكه برايشان جز خدا هيچ ياوري و شفيعي نيست. باشد كه تقوا پيشه كنند.“انعام (6):51
هشتم: ...ليس لها من دون الله ولي و لا شفيع ...
ترجمه: ”. . . . . برايشان غير از خدا، نه ياوري و نه شفيعي خواهد بود. . . “انعام (6): 70
نهم: ... فهل لنا من شفعاء فيشفعوا لنا...
ترجمه: ”. . . . پس آيا براي ما شفيعاني هستند كه برايمان شفاعت كنند؟. . . .“ اعراف (7): 53
دهم: وكلهم آتيه يوم القيمه فردأ
ترجمه: ”همگيشان در روز قيامت تنها نزد او مي آيند.“ مريم (19): 95
يازدهم: استغفرلهم او لاتستغفرلهم ان تستغفرلهم سبعين مره فلن يغفر الله لهم ...
ترجمه:” برايشان طلب مغفرت بكني، يا طلب مغفرت نكني. اگر70 بار هم برايشان مغفرت بطلبي، خدا هرگز آنها را نخواهد بخشيد. . . . . “توبه (9): 80
*******************
دوازدهم: ... من ذاالذي يشفع عنده الا باذنه...
ترجمه: ”. . . كيست آنكه نزد خدا شفاعت كند مگر آنكه از او رخصت يافته باشد. . . “بقره (2): 255
سيزدهم: ... ما من شفيع الا من بعد اذنه ذلكم الله ربكم فاعبدوه...
ترجمه: ”. . . . هرگز شفيعي وجود نخواهد داشت، مگر پس از رخصت از او. اين است خداي شما، صاحب اختيار شما، پس او را بندگي كنيد . . . .“يونس (10) : 3
چهاردهم: يومئذ لا تنفع الشفاعه الا من اذن له الرحمن ورضي له قولأ
ترجمه: ” درآن روز شفاعت سودي ندارد. مگركسي كه خدا برايش رخصت داده و كلامش مورد خشنودي خدا باشد.“ طه (20) : 109
پانزدهم: ولا تنفع الشفاعه عنده الا لمن اذن له. . .
ترجمه: ” شفاعت در پيشگاه خدا سود بخش نيست مگر براي كسي كه خدا برايش رخصت داده. . . . .“سبا (34) :23
شانزدهم: ولا يملك الذين يدعون من دونه الشفاعه الا من شهد بالحق وهم يعلمون
ترجمه: ” آناني را كه غير از خدا ميخوانند حق شفاعت ندارند مگر كسي كه به حق شهادت دهد و عالِم (بموضوع) باشد.“زخرف (43): 86
هفدهم: وكم من ملك في السموات لا تغني شفاعتهم شيئا من بعد ان يأذن الله لمن يشا, و يرضي
ترجمه: ”چه بسا فرشتگان كه در آسمانهايند، شفاعتشان سودي نبخشد؛ مگر پس از رخصت خدا براي كسي كه از او خشنود باشد.“نجم (53): 26
هيجدهم: ... و لايشفعون الا لمن ارتضي و هم من خشيته مشفقون
ترجمه: ” . . . آنان جز كساني را كه خدا از آنها خشنود است شفاعت نمي كنند واز بيم او لرزانند.“انبياء (21): 28
نوزدهم: و اذا قيل لهم تعالوا يستغفرلكم رسول الله لووا رؤسهم...
ترجمه: و چون بآنان گفته شود: بيائيد تا رسول خدا برايتان طلب مغفرت كند، سرهاي خود را بر مي گردانند. . .“ منافقون(63): 5
بيستم: ...والملئكه يسبحون بحمد ربهم ويستغفرون لمن في الارض ...
ترجمه: ” . . . . و فرشتگان به ستايش صاحب اختيارشان تسبيح مي گويند و براي اهل زمين آمرزش همي طلبند. . . “شوري(42): 5
بيست و يكم: قالوا يا ابانا استغفرلنا ذنوبنا انا كنا خاطئين قال سوف استغفر لكم ربي انه هو الغفور الرحيم
ترجمه: ” گفتند اي پدر ما، براي گناهانمان طلب آمرزش كن كه ما خطا كرده ايم. گفت: از صاحب اختيارم برايتان طلب مغفرت خواهم كرد. يقيناً او آمرزنده و مهربان است.“يوسف(12): 97و98
بيست و دوم: وما ارسلنا من رسول الا ليطاع باذن الله ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جاؤك فاستغفروا الله و استغفرلهم الرسول لوجدوا الله توابأ رحيما
ترجمه: ” هيچ پيامبري نفرستاديم جز اينكه ديگران به امر خدا مطيعش باشند و اگر هنگامي كه بر خويشتن ستم كردند ( مرتكب گناهي شدند)، نزد تو آمده و از خدا مغفرت خواسته بودند ورسول هم برايشان طلب مغفرت كرده بود، آنگاه خدا را توبه پذير و مهربان مي يافتند.“نساء (4): 64