بنام خداوند بخشندة مهربان
مُشرك از نظر قرآن کیست؟
بعد از خواندن قرآن اولين و مهمترين سؤالي كه برايم مطرح شد اين بود كه چرا با اين همه تأكيدي كه خداوند در قرآن دارد، مسلمانان وحدت خود را حفظ نكرده ، متفرق و دسته دسته شده اند ؟ چرا ما شيعه هستيم و اكثريتي از مسلمانان سني ؟ كدام يك از ما مطابق قرآن و به حقيم و كدام باطل؟
دومين نكته اي كه برايم خيلي تازگي داشت تأكيد بسيار زيادي بود كه قرآن روي شرك و مُشرك می کرد . تا آن موقع اطلاعات من در مورد مشرك و شرك همان بود كه از كسانم و مردم شنيده بودم. هميشه پاسخ بزرگترها يكنواخت يعني يكي از اين دو بود: بعضي مي گفتند: مُشركين فقط در زمان پيامبر بودند و ساده لوحانه باورشان براين بود كه به جاي الله (خدا ) مجسمه هائي را كه خودشان از سنگ و چوب و خمير و خرما درست كرده بودند، خالق عالَم مي دانستند. بعضي ديگر مي گفتند: نه، اعتقاد مُشركين براين بود كه ارواح بُتهايشان دركارخلقت آفرينش با الله (خدا)شركت داشته اند.و بخاطر همين نوع اعتقادشان بود كه آنها را مُشرك مي ناميدند.
بعد ازخواندن قرآن فهميدم كه موضوع شِرك از نظر الهي بسيار جدّي و غیر از اینهاست. لغت شرك و مشتقاتش 168 مرتبه در قرآن آمده و مخصوصاً اهميت موضوع را زماني درك كردم كه ديدم خداوند صراحتاً مي فرمايد مُشرك را نمي بخشد و بهشت را برايش حرام كرده است. ملاحظه كنيد كه مي فرمايد:
« يقيناً خداوند كساني را كه ُمشرك شوند نمي بخشد. ولي هر گناه ديگريغير از اين را به هركه بخواهد[1] مي بخشد. هركس به خدا شرك آورد، به يقين دروغي ساخته و گناه عظيمي مرتكب شده است. هركس به خدا شرك آورد، سخت به گمراهيِ دور دستيافتادهاست »نساء (4):48 و 116
و در تأييد اين مطلب مي فرمايد:« . . . هركس براي خداوندشريكي قرار دهد، خدا بهشت را بر او حرام مي كند و جايگاهش آتش استو ستمكاران را ياوري نيست .»مائده(5):72
دقت كنيد خداوند مي فرمايدتنها گناهي را كه نمي بخشدو بهشت را بر مرتكبشحرامو جايگاهشراآتشمعرفي مي كند، شِرك است. يعني كه شِرك در نزد او، از لامذهبي و خدانشناسيو از هر گناه ديگري كه بتوان تصور كرد، بدتر است.
تمام پيامبراني را كه خداوند در قرآن نام برده اوّلين و مهمترين پيامشان به مردم اين بوده است كه از شِرك دوري كنند و خداي تنها را بندگي كنند. ولي شيطان هم تمام تلاشش اين بوده است كه بني آدم را مرتكب گناهي نا بخشودني يعني شِرك كند.ملاحظه كنيد:
(شيطان به خدا گفت) « حال كه مرا نوميد ساختي، در صراط مستقيمت در كمينشان مي نشينم از جلو و عقب و راست و چپ بسراغ آنها (ابناء بشر)مي روم و بيشترآنها را شكرگزار نخواهي يافت»اعراف(7):16 و 17
صراط مستقيم يعني همان راهي كه مؤمنين مي خواهنددر آن باشند و موحد بمانند. اهميت موضوع مخصوصاً زماني بيشتر روشن مي شود كه مي بينيم خداوند به پيامبرش مي فرمايد:
(اي پيامبر)«اكثر مردم ايمان نمي آورند ، هرقدر هم كه تو بدان حريص باشي. و اكثر آنها هم كه به خدا ايمان آورده اند، ايمانشان توأم با شِرك است».يوسف (12):103 و 106
مي فرمايد:(اي پيامبر)«. . . يقيناً همانطور كه به تو و به ديگران قبل از تو وحي كرده ايم، اگر شِرك آوريد، عملتان باطل و از زيانكاران خواهيد شد. بلي تنها خداي را بندگي كن و از شكر گزاران باش.»زمر(39):65 و 66
نكته قابل توجه در آيات فوق كه خدا بدان هشدار مي دهد، اينكه شِرك بلائي است خزنده، مراقب باشيد. همان اقليت مؤمن شده هم نمي تواننداز شرّشدرامان باشند. چون اكثرشان در معرض خطر مُشرك شدن هستند. حتي پيامبران هم نمي توانند خود را در امان بدانند و بايد هميشه هوشيار باشند.
مي فرمايد: « روزي كه همه را گرد آوريم و به آنها كه شِرك آورده اند بگوئيم: آنها ئي كه خيال مي كرديد شركاي خدايند، كجايند؟ عذري كه مي آورند جز اين نيست كه مي گويند:پروردگارا قسم به خدا كه ما مُشرك نبوديم. بنگركه چگونه به خودشان دروغ مي گفتند و آنچه را كه پيش خود ساخته بودند، برايشان گمراهي بود.» انعام (6):22 الي 24
يعني كه بسيار امكان دارد شخص بدون اينكه خودش بداند، در دام شِرك می افتد. خيال مي كند موحّد است، در حالي كه به تعريف قرآن مُشرك است.
به خود گفتم: واقعاً مُشرك كيست؟ همان هائي هستند كه بزرگترهايمان به ما گفته بودند؟
خوشبختانه در قرآن تعريف بسيارمُشخّصي –غير از آنچه قبلاً شنيده بودم –براي آن وجود دارد. قرآن بطور روشن توضيح مي دهد كه مُشركينِ زمان پيامبر « اللّة» را به عنوان خالق عالَم و روزي رسان مخلوقات و سامان دهندة امور جهان قبول داشتند.
مي فرمايد: ( اي پيامبر بمشركين)«بگو: چه كسي از آسمان و زمين به شما روزي مي دهد؟ كيست كه شنوائي و بينائي مي بخشد؟ زنده را از مرده و مرده را از زنده پديد مي آورد و امور را سامان مي دهد؟ خواهند گفت: خدا . بگو آيا پروا نمي كنيد؟»يونس(10): 31
مي فرمايد:« بگو اگر مي دانيد زمين و آنچه در زمين است از آن كيست؟ خواهند گفت: از آن خدا. بگو متذكر نمي شويد. بگو صاحب اختيار آسمانهاي هفتگانه و عرش بزرگ كيست؟ خواهند گفت: خدا. بگو نمي ترسيد. بگو: اگر مي دانيد هستي هر چيزي در دست كيست؟ كيست آن كه به همه پناه مي دهد و كسي را براي پناه خود نمي خواهد؟ خواهند گفت:خدا. بگو: پس چرا جادو شده ايد؟» مومنون (23):84 الي 89
مي فرمايد: « بگو، چه كسي شما را از وحشتهاي خشكي و دريا مي رهاند. او را بهزاريو در نهانمي خوانيد كه اگر ما را از اين مهلكه نجات دهد، از سپاسگزاران خواهيم بود. بگو خداست كه شما را از آن مهلكه و از هر اندوهي مي رهاند. باز هم به او شِرك مي آوريد؟ بگو او قادر است كه از بالاي سر، يا از زير پايتان عذابي برايتان بفرستد يا شما را گروه گروه به جان هم بيندازد و خشم و كين گروهي را به گروه ديگر بچشاند. بنگر كه آيات را چگونه گوناگون بيان مي كنيم، باشد كه به فهم دريابند.»انعام (6):63 الي 65
مي فرمايد:« آيا دين خالص( بدون شِرك )مخصوص خدا نيست؟ وآنان كه غير از او را به ولايت مي گيرند ( مي گويند):ما اينها را فقط براي تقرّب به خدا خدمت مي كنيم. خداوند در آن چه اختلاف مي كنند، ميانشان حكم خواهد كرد. خداوند دروغگوي نا سپاس را هدايت نمي كند.»زمر(39):3
مي فرمايد:«سواي خدا چيزهائي را بندگي مي كنند كه نه ضرري به آنها مي رساند و نه نفعي برايشان دارد و مي گويند: اينها شفيعان ما نزد خدا هستند. بگو: آيا به خدا از چيزي خبر مي دهيد كه در زمين و آسمانها از آن سراغي ندارد؟ خدا منزه و بالاتر از آن است كه برايش شريكي بسازيد»يونس(10):18
مي فرمايد: « آيا سواي خدا شفيعاني اختيار كردند؟ بگو: حتي اگر آن شفيعان قدرت انجام كاري نداشته باشند و چيزي را درنيابند؟ بگو: شفاعت كُلاّ از آن خداست. فرمانروائي آسمانها و زمين از آن اوست. سپس همه به نزد او باز گردانده مي شويد»زمر(39) :43 و 44
چنانكه ملاحظه مي كنيد بنا به تعريف قرآن، مُشركين معتقد به وجود خدا به عنوان خالق همه آسمانها و زمين و صاحب هستي تمام كائنات بودند، ولي در عين حال بُتها ، يعني چيزهاي ديگري غيراز خدا را براي تقرّب به ذات احديّت و واسطه وشفيع قرار دادن آنها به درگاه خدا نيز قبول داشتند و آنها را تعظيم و تكريم مي كردند و از آنها طلب كمك مي نمودند. و حوائج خود را از آنها مي خواستند.
آزمايش اصالت قرآن
آنچه مسلم است امروز با پيداشدن شبكه رياضي در قرآن –آن هم با چنان استحكامي –اصالت قرآن را به اينكه واقعاً كلام خداست، براي حقيقتجويان علاقه مند، بمرحله يقين رسانده. يعني با درك و قبول اينكه چنين كتابي با اين خصوصيات رياضي، نمي تواند توسط انسانها نوشته شده باشد؛ راهي نيست جز اينكه قبول كنيم كلام الهي است و معجزه محمد[2]. قبول اصالت قرآن به عنوان كلام حتمي خدا، ما را به اين اعتقاد رهنمون مي شود كه بايد مطالب قرآن راست و معني دار باشد. ولي نتيجه اي كه حاصل مسلمانان شده و زجرهائي كه مي كشند ، با آني كه خدا به مؤمنين وعده داده، از زمين تا آسمان متفاوتست. آنچه به سَرِاكثر مسلمانان جهان آمدهو هنوز هم مي آيد، نزديكبه همان تنبيه هائي است كه خداوند در مورد مُشركين اجرا مي نمود و شرحش در قرآن آمده است:هود(11): 67، 82 و94 .
بنابراين بايد يقيناً - لااقل- يك جاي ارتباطِ اكثر مسلمانانباخدا و اجراي دستوراتش لَنگ بزند كه نتيجه اش چنين اسفناك شده.آن كجاست؟ بهتر است صادقانه به اعمال خودمان نظر افكنيم و به بينيم كارهائي كه مي كنيم الهي است يا شيطاني. نكند خيال مي كنيم بطرف مَكّه مي رويم ، ولي در واقع مسير انتخابيمان بطرف تركستان است. با اين افكار خُردكننده مدتها دست به گريبان بودم تا در تابستان سال 1362 رشاد خليفه به ونكوور كانادا آمد. دو جلسه سخنراني داشت. سخنراني اولش در باره اعجاز عددي در قرآن و اثبات اصالت آن بود و موضوع سخنراني دومش اتفاقا همينسؤالبود كه:
چرا مسلمانان جهان همه گرفتارند ؟
نقل به مضمون مي گفت: اكثر كساني كه امروز در دنيا خودرا مسلمان مي دانند، درحقيقت بنا به تعريف قرآن، موحّدو نتيجتاً مؤمننيستند. وشايد هم ُمشرك باشند ولي خودشان نمي دانند. چون غيراز خدا،كسان يا چيزهاي ديگري را مي پرستند و حوائج خودرا از آنها مي خواهند. به آنها متوسّل مي شوند و نذر ونيازشان و ِسّر و رازشان با آنهاست. مي گفت: من و شما و هرمسلمان ديگري بايد خودمان را امتحان كنيم و به بينيم نكند واقعاً مًشرك هستيم و خيال مي كنيم موحّديم. نكند ندانسته پيرو شيطانيم، ولي خيال مي كنيم پيرو قرآنيم. نكند در اشتباهيم و لي خودمان نمي دانيم. و نمي دانيم هم كه نمي دانيم.
مي گفت: من اگر فردي با هوش و نكته سنجم ، خود را در بوته آزمايش قرار مي دهم تا حقاً برايم ـ لا اقل برايشخصخودم ـ روشن شود كه آيا بمعناي صحيح كلمه خدا پرستم؟ آيا واقعاً مُوحّدم؟ آيا غير از خدا هيچ موجود ديگري را همرديف خدا قرار نمي دهم و حوائجم را از او نمي خواهم و او را درخوب و بد زندگي خود مؤثر نميدانم؟ براي درك اين مطلب ، سردرگريبان مي كنم و بخودم مي گويم : فلاني تو اول فكركن كه ُمتّهم به شِرك هستي. بايد دفاع و خود را تبرئه نمائي.كلاه خود را قاضي و شخص خودت را محاكمه كن و كليّه اعمال و اعتقادات خودت را زير ذره بين بگذار تا لا اقل بخودت ثابت كني كه ُمشرِك نيستي و ُموحّدي. سعي كن به خودت راست بگوئي و چيزي را پنهان نكني، تا شايد حقيقت را پيدا و در صورت لزوم خود را اصلاح نمائي.
قرآن براي روشن شدن اين امر و تشخيص بين ُمشرِك و ُموحّد، ضوابطي كاملا گويا و متقن تعيين كرده كه هركس مي تواند با كمك آنها اعمال و اعتقادات خود را بسنجد و اگر خداي نخواسته مُشرك است و نمي داند، برايش روشن شود. درست همانند كسي كه از بيماري قندش كاملاًبي اطلاع است و تنها پس از آزمايشات مناسب دقيق پزشكي، حقيقت برايش روشن مي شود و مي تواند خود را معالجه يا بیماریش را كنترل كند. ضوابطتشخيص دهندة شِركعبارتند از:
ضابطه اول – نداشتن اعتقاد به كسي يا چيزي غير از خدا ( بااصطلاح ” زيرخدا“) براي رفع حاجات و يا به عنوان وسيله و شفيع براي تقرب به خدا.
كلاه خود را قاضي كنم كه آيا به كس يا چيزي غير از خدا به عنوان رفع حاجاتم (حاجاتي كه معمولاً بايد فقط ازخدا خواست) مراجعه مي كنم. نذر و نيازم را به درگاهش مي برم؟ آيا قبور بزرگان دين، مانند پيغمبر، امامها، امامزاده ها، سيدها، پيرها ومرادها و چيزهائي چون سقاخانه ها، درختان كهن و غيره را مُراد دهنده مي دانم؟ آيا انسانهائي زنده، يعني بندگاني از خدا هستند كه بدين منظور مورد ستايش وپرستشم باشند؟ پرستش بمعناي اينكه با آنها راز و نياز كنم؟ حاجات و نذوراتم را به آنها عرضه دارم؟و دستوراتشان برايم مثل وحي الهي باشدو چيزهائي را كه بايد معمولاً از خدا خواست، ازآنها بخواهم؟ يا تقاضا كنم كه واسطة و شفيع من نزد خدا باشند و بطور خلاصه غير از خدا آنها را هم در بد وخوب زندگيام دخيل بدانم؟ اگر جواب مثبت است، ممكن است مناَسفانه ندانسته ُمشركم. و بايد هرچه زودتر خود را نجات دهم.آيات: 3 ،43 ،44 سوره زمر ( 39 ) و آيه 18 سوره يونس (10 ) كه قبلاً ذكر شد مؤيد اين ضابطه است .
ضابطه دوم– پرداختن زكات و اعتقاد به آخرت.
خداوندبه پيامبر مي فرمايد:«بگو:من انساني هستم همانند شما. به من وحي شده كه خدايتان خدائي است يكتا. پس بدو روي آوريد و از او آمرزش بخواهيد. واي بر مشركان، آنهائي كه زكات نمي دهند و به آخرت ايمان ندارند.» فصلت(41):6 و 7
آيا من زكات مي دهم؟ آيا به آخرت واقعاً ايمان دارم؟ درك اين كه زكات ميدهم يا نه آسان است چون مشخص و قابل محاسبه است و لااقل خودم مي دانم. و امّا تعيين اين كه به آخرت ايمان دارم يا نه، آسان نيست. ولي با عنايت به آيه زير ميتوان آن را معلوم نمود.
مي فرمايد: «وقتي نام خدا به تنهائي ذكر شود قلب آنهائي كه به آخرت ايمان ندارند ، مشمئز مي شود. و وقتي نام ديگري غير از او نيز برده شود، بشاشت به آنها دست مي دهد.» الزمر(39): 45
بنابراين من بايد به بينم آيا وقتي كه نام خدا به تنهائي برده شود، قلبم مشمئز مي شود. يعني بايد حتماً نام ديگري غير از خدا هم برده شود، تا خوشحال شوم و بشاشتي بمن دست دهد؟ مثلاً وقتي مي شنوم كسي مي گويد: اشهد ان لا اله الا الله، حتماً بايد پشت سرآن بگويد اشهد ان محمداً رسول الله و اشهد ان علی ولی الله ؟يعني بردن اسم خداي تنها برايم كافي نيست و احساس كمبود مي كنم. حتماً بايد بدنبالش اسم كسان ديگري غير از خدا را هم ببرند تا راضيو خوشحال شوم؟ با اين ترتيب من مي توانم در گوشه اي تنها، خودم را آزمايش كنم كه آيا طبق اين ضابطه به آخرت ايمان دارم و نتيجتاً يكتا پرست و مُوحّدم يا نه. شايد واقعاً از ابتدا مُشرك بودهام وخودم هم نمي دانستم. خيال مي كردم خدا پرستم. و حال آنكه شيطان فريبم داده ومُشركم كرده بوده.يا از دوران كودكي اسلام را برايم چنين معرفي كرده بودند و من جاهل و غافل مانده بودم.
مأموريت اساسي پيامبر اسلام و مأموريت اساسي تمام پيامبران خدا، در وافع فقط همين بوده است كه بمردم بگويند هيچ كس و هيچ چيز را غير از خدا نپرستند. حوائج خود را از هيچ كس و هيچ چيز غير از خدا نخواهند. و از هيچ كس طلب ياري و مددكاري نكنند. هيچ كس، بمعناي واقعي كلمه، هيچ كس. نه موسي، نه عيسي، نه محمد و نه هيچ پيشواي ديني و نه هيچ صاحب منصب و يا مالك زر و زوري. فقط خدا .
اگر هر كدام از اشخاص، اشياء و غير و ذالك را جز خدا مورد ستايش قرار دهيم و مُقدّس بدانيم و حاجات خود را از آنها بخواهيمو يا آنها را نزد خدا شفيع قراردهيم، ندانسته در دام شيطان افتاده ايم كه به عظمت خدا قسم خورد كه همه شان( اولادان آدم ) را گمراه مي كنم، بجز آنهائي كه مخلصانه ( بدون شِرك ) بندة خدايند. سوره ص(38): 82 و 83كه قبلاً ذكر شد.
ضابطه سوم –علاقه به خواندن قرآن و درك آن.
خداوند به پيامبر مي فرمايد: «و چون قرآن را قرائت كني، ميان تو و آنها كه به آخرت ايمان ندارند پرده اي نامرئي قرار مي دهيم و بر دلهايشان حائلي مي افكنيم كه قرآن را نفهمند و گوشهايشان سنگين شود. وچون درقرآن خدا را به تنهائي ياد كني آنان روي گردانده گريزان شوند.»ا سراء (17): 45 و 46
لازمه درك معناي قرآن و فهميدن پيام خدا، اعتقاد كامل به حتمّيت آخرت است. اين ضابطه به ما مي گويد كه اگر كسي به آخرت ايمان نداشته باشد و در نتيجه مُشرك باشد، گرچه دكترا در ادبيات زبان عربي داشته باشد، قادر به درك معناي قرآن نيست. حال با توجه به اين ضابطه من مي توانم خودم را آزمايش كنم كه آيا درك و قبول قرآن برايم آسانتر است، يا درك و قبول مطالب كتابهاي ديگري كه بنام دين عرضه مي شود. آيا علاقه من به خواندن قرآن بيشتر است، يا به خواندن كتابهائي مانند صحيح بخاري، صحيح ُمسلم، اصول كافي، بحارالانوار، وسائل الشيعه، مفاتيح الجنان، نهج البلاغه و كتابهاي دینی ديگر.
اگر صادقانه فهميدم كه از خواندن قرآن حتي به زبان خودم خوشم نمي آيد و فكر مي كنم از آن چيزي نمي فهمم، امكان دارد واقعاً به آخرت ايمان ندارم و امكان دارد كه ندانسته و نخواسته ُمشركم.
ضابطه چهارم –ترك نكردن قرآن.
مي فرمايد: (درروز قيامت)«روزي كه ُمشرك دست خود به دندان گزد و گويد:اي كاش همراه رسول راهش را در پيش گرفته بودم. وايبر من،كاش فلان را به دوستي نگرفته بودم. با اينكه قرآن برايم نازل شده بود، مرا از پيرويش باز مي داشت. و اين شيطان مايه خذلان و گمراهي انسان است. و پيامبر گفت: اي پروردگار من، قوم من ترك قرآن گفتند. و اين چنين براي هر پيغمبري دشمني از مُجرمانقرار داديم. صاحب اختيارتبراي هدايت و ياري ات كافي است»فرقان (25): 27 الي 31
ترك كردن قرآن و مانع شدن مردم از دسترسي به قرآن از خصوصيات ُمشركين است .
مي گفت: كساني كه پيغمبر و پيشوايان و امامان ُامّت را مي پرستند و از آنها حاجات خود را مي خواهند و قرآن را كنار مي گذارند و كتب ديگري را كه به پيامبر و ائمه نسبت داده اند به عنوان منابع امور ديني مي خوانند و پيروي مي كنند، درحقيقت دشمن پيامبر هستند.
در اين مورد خداوند مي فرمايد:«و همچنين براي هر پيامبري دشمناني از شياطين انس و جن قرار داديم كه بعضي از آنها سخناني آراسته و فريبنده به ديگري القاء كنند. اگر خدا مي خواست، چنين نمي كردند. پس آنها را با افترائي كه مي زنند رهايشان ساز.»انعام( 6 ):112
چرا خدا خواسته است كه دشمنان پيامبر چنين سخناني بسازند و به ديگري القا كنند؟ درآيه بعد، علّتش را مي فرمايد:
«تا آنان كه به آخرت ايمان ندارند، گوش دل بدان سپارند و مورد پسندشان قرار گيرد و هرچه در خورشان است انجام دهند.»انعام( 6 ):113
منظوراز سخنان آراسته و فريبنده همان منابع ديني غير از قرآن است. چرا؟ آيه بعديمؤيد اين معناست
«آيا از غير خدا ، حاكم و داوري بجويم؟ و حال آنكه او ست كه كتابي با تفصيلبرايتانفرستاده وكساني كه كتابشان داده ايم مي دانند كه بحق از جانب صاحبت نازل شده .پس از شك آورندگان مباش»انعام( 6 ):114 درحقيقت دستور الهي اين است كه غير از قرآن ، هيچ نوع مطلب و كتاب ديگري به عنوان كتاب ديني ، مورد قبول مؤمنين قرار نگيرد. و در اين مورد قرآن به دنبال آيات فوق مي فرمايد :
«كلام صاحبت در راستي و عدالت به حدكمال است. كلماتش تغيير نمي كند و او شنوا و دانا ست.»انعام(6) : 115
اگر من واقعاً قرآن را كلام خدا مي دانم، منطق و عقل حكم مي كند كه وقتي مي گويد قرآن به حدّ كمالاست، آن را باور نمايم و چيز ديگري را به عنوان مُكمّل بدان نيفزايم. در اين جابنظر مي رسد بي مناسبت نباشد كه متن آيه 19 سوره انعام(6)را ياد آور شوم كه خطاب به پيامبرمي فرمايد :
«بگو چه چيزي وزين ترين شهادتها ست. بگو شهادت خدا، كه ميان من و شماست، كه اين قرآن بمن وحي شده است تا شما و هركس ديگر را كه به او برسد، هشدار دهم. آيا شهادت مي دهيد كه با خدا معبودان ديگري هم هستند؟ بگو من چنين شهادتي نمي دهم. بگو محققاً جز خداي يكتا هيچ معبودي نيست. و من از آنچه شما شريك او قرار مي دهيد، بيزارم.»
جوهر كلام اين است كه: خداي واحد، تنها معبود و پناهگاه بشر و كتاب قرآن تنها مأخذ مطمئن عاِلم پسند به عنوان قوانين اساسي لايتغير زندگي اوست. و قبول هر نوع مأخذ وهر چيز ديگري در واقع قبول شريكاني براي خداست. و اين دقيقاً همان است كه با تأكيد بسيار زياد در قرآن،از نظرالهي شِرك محسوب مي شود و نا بخشودني است .
و اما بازهم خدمتتان عرض كنم كه دستورات الهي همانند دستورات كتاب طباخي است. هركس در هر گوشه اي از دنيا آن دستورات را دقيق تر اجرا كند، غذاي بهتري نصيبش مي شود. با جلد ترمه گرفتن كتاب طباخي و يا با آب طلا نوشتن جملات آن و با بوسيدن و بالاي سر گذاشتن آن، غذاي خوب بدست كسي نمي رسد. هر جماعتي- صرفنظر از اينكه خود را داراي چه مذهبي و چه معتقداتي بداند - هرقدر معروفهاي قرآن را دانسته يا ندانسته، با ذكر مأخذ ويا بدون ذكر مأخذ، بهتر و دقيقتر اجرا كند، به همان نسبت گشايش و آساني زندگي برايش بيشتر فراهم مي شود. و هرقدر منكرات قرآن را باز هم دانسته يا ندانسته بيشتر اجرا نمايد، نكبت و ادبار بيشتري در زندگي همين دنيا ( كاري هم به آخرت نداريم ) نصيبش مي شود. اين قانونمندي الهي است.
و من الله التوفیق
[1]- هرجا در قرآن بحثي آمده است كه اگر خدا ”بخواهد“ منظور ” قانونمندي “ خداست ـ قانوني كه آتش بسوزاند و يخ سرد كند ـ جز در مواردي كه بشرِ ” آزاد آفريده شده اش“ با اقداماتي بخواهد در برنامة كلي آفرينش خللي وارد آورد ، كه در آن مورد مانعش مي شود و الا آزاد است.
[2]- از اعجاز گذشته، تجربي بودن اين دستورات است . زيرا هر جاي دنيا كه دانسته يا ندانسته آنرا عمل كرده اند ، يقيناًنتيجه گرفته اند.