بنام خداوند بخشندة مهربان
چاپ اوّل :جون 1996
چاپ دوم:ژانويه 2002
چاپ سوم: سپتامبر2012
ونكوور ، كانادا
پيشنيازهاي مطالعة قرآن و تدبّر در آن
ما به يقين فهميده و با تمام وجود قبول كرده ايم كه خداوند خالق عالًميان ، يكتا و بي هتماست و صاحب بزرگترين قدرت غير قابل تصوّر . و در عين حال كريم است و رحيم و سزاوار حمد و ثنا . او يقيناً جهان را پوچ و بي هدف نيافريده و اين دستگاه عظيم را منظوري بزرگ در پيش است . همچنين فهميده و قبول كرده ايم كه هستي ما انسانها در اين دنيا با مرگمان تمام نمي شود . يعني كه جهان ديگري با بهشت و جهنمي ابدي در كار است كه رسيدگي به اعمال اين دنيايمان مي كنند و بايد جوابگو باشيم و در انتظار سزا و جزائي مناسب .
در َمثَل در اينجا مي كاريم و در آنجا مي درويم . با قبول اين حقايق ، قوياً دوست داريم رضايت خدا را جلب كنيم تا در اين دنيا سعادتمند و در آخرت رستگار باشيم . سؤال اساسي اين است كه رضايت خدا چگونه تأمين مي شود ؟
كوتاهترين و مطمئن ترين راه اين است كه مستقيماً بسراغ خالق عالًم برويم و دستورات زندگي و رهنمودهاي صددرصد صحيج را بدون واسطه ، از خود او يعني از كتاب دست نخورده و تحريف نشدة او ، قرآن كه حتميّت اصالتش برايمان مسلّم است دريافت كنيم . مي خواهيم دستوراتش را بفهميم و تمام راه وروش زندگي خود را –تا آنجا كه ميسّرمان است –با آن دستورات تطبيق دهيم .
آنهائي كه بسلامتي بدنشان علاقه مندند ، سالي يكي دوبار به طبيب حاذقي مراجعه مي كنند و از او يك بررسي كامل مي خواهند . دكتر تمام دستگاههاي بدنشان را با عكسبرداريها و آزمايشات گوناگون وارسي مي كند ، تا معلوم نمايد كه آيا اعضاء بدن مطابق آن چه طبيعي و سالم است و بايد كاركند ، كار مي كند ؟ و اگر احياناً هركدام خارج از حدّ طبيعي بود ، به متقاضيان يادآور مي شود ، تا به معالجه بپردازند و سلامتي خود را باز يابند .
حال ما مي خواهيم همين كار –يعني چك آپ –را براي پندار وگفتار وكردارمان بنمائيم . دستورات قرآن را به عنوان چوب ميزانة خوب و بدهاي حقيقي و دور از ارزشهاي قضاوتي ، انتخاب كرده ايم و قرآن خواندن را بدين منظور شروع نموده ايم ؛ تا با چشم باز ، و بطور واضح و بدون دوپهلوئي ، برايمان روشن شود كه كدام يك از پندارها ، رفتارها و گفتارهايمان مطابق دستور خدا و بالنتيجه مورد رضايت اوست و كدام نيست . آنها را كه هست ، با اطمينان بيشتري تقويت كنيم . و آنها را كه نيست ، بشناسيم و در پي اصلاح آن باشيم تا به اميد هدايت و تأييدات خودش ، بتوانيم شخصيت خود را شخصيت اسلامي كنيم .
شخصيّت اسلامي يعني شخصيّتي كه دستورات خالق را دقيقاً اجرا مي كند و زندگي اش پاك ، توأم با آرامش و موفقيّت مي شود . مي خواهيم خود را مطابق آن چه خالق ما خواسته است ، تغيير دهيم ؛ تا او هم همانطور كه وعده كرده است و به ما تعليم داده و ماهم در قنوت نمازهايمان مي خوانيم : ” ربنا آتنا في الدنيا حسنه و في الاخرة حسنه و قنا عذاب النار“ خير دنيا و آخرت را برايمان فراهم كند و از عذاب آتش مصونمان دارد . براي توفيق در اين كار بايد قرآن را با دقت هرچه تمامتر بخوانيم و در آن ، همان طور كه خداوند دستور داده است تفكر وتدبّر كنيم ياد بگيريم و به كارشان بنديم . و اما موضوعي كه تكان دهنده است اين كه در قرآن مي خوانيم خداوند مي فرمايد :
” شما بهترين اُمتي هستيد كه از ميان مردم پديد آمده . امر بمعروف و نهي از ُمنكر مي كنيد و به خدا ايمان داريد . . . “ آل عمران (3) آيه 110و همچنين مي فرمايد :
” سست نشويد و اندوهگين نباشيد . شما برتريد ، اگر مؤمن باشيد “آل عمران :139
توجّه كنيد كه خداوند فرموده است : شما بهترين ُامّتي هستيد كه از ميان مردم پديد آمده و جاي ديگر فرموده است : شما برتريد . ولي عملاً مي بينيم كه نه تنها بهترين اُمّت و برتر از ساير مردم دنيا نيستيم ، بلكه در بسياري از جهات ضعيف تر و پائين تريم . هرچه خودمان بياد داريم و هرچه پدرانمان برايمان تعريف كرده اند –يعني در همين قرن اخير –در هرمصافي كه با ديگران داشته ايم ، مفتضحانه از خصم شكست خورده ايم . در جنگهاي ايران با روسيه ، قسمتهاي زيادي از مناطق مسلمان نشين ايران بدست روسها افتاد و رفت كه رفت . در جنگ بين الملل اوّل كه امپراطوري عثماني تار و مار شد و اكثر قسمتهاي بلاد اسلامي ، مستعمرة كشورهاي اروپائي شدند و با اين كه اكنون ظاهراً مستقلند ؛ ولي هنوز روي پاي خود نه ايستاده اند . امروز هم در كشمير و چچن ، تاجيكستان و بوسني و لبتان و فلسطين ، گرفتار، كشتارهاي بيرحمانة خارجي هستند . و حتي در كشورهاي اسلامي كاملاً مستقل ، مي بينيم كه مسلمانان و متدينين آنجا شكست خورده و دربدر- از دست سرنيزه داران حكومتهاي خودشان –در ُعسرتند .
چرا چنين هستيم ؟ بايد حتماً علتي داشته باشد . با توجه به آيات فوق الذكر ، سه فرض ميتوان كرد . فرض اوّل اين كه ، استغفرالله ، بگوئيم : خداوند بيخود گفته و حرف او صحيح نيست . فرض دوّم اين كه بگوئيم : آيات فوق اساساً كلام خدا نيست . و فرض سّوم اين كه شايد ما مسلمانان ، اصلاً مؤمن نيستيم كه مشمول چنان آيه اي باشيم . يقيناً مفروضات اوّل و دوّم ، نه منطقي است و نه ُعقلائي . و بالمآل فرضيّة سّوم را بايد مورد آزمايش قرار دهيم . چون مي فرمايد :” شما برتريد ، اگر مؤمن باشيد “ اين ”اگر“ شرطي است . ”اگر مؤمن باشيم“ ، برتريم . بنابراين كلاه خود را قاضي كنيم و ببينيم آيا ما كه خود را مسلمان مي دانيم ، واقعاً ”مؤمن“ هستيم ؟
ُمقّدم بر همه ، بايد تعريف مؤمن را از نظر قرآن بدانيم و ببينيم آيا اعتقادات و اعمال ما در آن تعريف مي گنجد ؟
به زبان ساده ، اولين مشخصة مؤمن بودن از نظر قرآن ، ُموّحد بودن است . يعني فقط خداي تنها را بندگي كردن . و ققط از او كمك خواستن .
در سورة فاتحه كه هر روز در نمازهايمان چندين بار مي خوانيم ؛ عبارت اياك نعبد و اياك نستعين( فقط ، تنها تو را بندگي مي كنيم و فقط ، تنها از تو طلب ياري مي نمائيم ) كه از اركان اصلي نماز مي باشد . هرجا در قرآن بحثي از مؤمن پيش مي آيد ، منظور كسي است كه ايمان به وحدانيت خدا و ايمان به حتميّت روز جزا داشته و مطيع اوامر الهي باشد . و الاّ تمام افراد مورد خطاب قرآن ، از اهل كتاب و مشركين و كُفّار همه وجود ”خدا“ را به عنوان خالق زمين و آسمانها و بطور كلي خالق تمام كائنات ، قبول داشته اند . ولي خداوند آنها را ”مؤمن“ قلمداد نمي كرده است . زيرا به كس يا چيز ديگري غير از خدا متوسل مي شدند و يه كارگشائي و قدرتش معتقد بودند .
شايد بهتر باشد ، ابتدا فرض كنيم ، ُمؤمن نيستيم . مگر خلافش را براي خودمان ثابت نمائيم . نكند مؤمن حاشيه اي هستيم . يعني به بعضي از دستورات الهي ُمؤمن و به برخي كافريم . (سورة نساء آية 150 ) نكند هنوز نمي دانيم دستورات اصيل خداوند كدامند تا معلوممان شود كه به آنها مؤمنيم يا نه ؟
به هر تقدير بهتر است براي اين كه بفهميم باورهاي اسلامي مان صحيح اند ، يا نه ؛ اصيل اند ، يا نه ؛ و براي تشخيص اين كه خودمان مؤمنيم ، يا نه ؛ به خود قرآن مراجعه كنيم و مانند سنگ محك ، باورها و اعمالمان را با دستورات خداوند كه در قرآن آمده است بيازمائيم و كژيها و كاستيهايمان را پيدا و اصلاح كنيم .
به نظر مي رسد كه قرآن خواندن را ، دقيقاً به همين خاطر شروع كرده ايم . من از قصد خودم بر مطالعة قرآن از اولين دفعه اي كه در حدود 39 سال پيش شروع كردم ، آگاهم . مي دانم كه براي درك دستورات الهي بود ، از دست اوّل ، بدون تحريفها و كم و زيادهاي تقديري و احتمالي . براي امتحان مسلماني خودم و براي اين كه بدانم رفتار و گفتارم مطابق دستورات خدا هست يا نه .
فكر مي كنم شما هم با من همعقيده باشيد . زيرا از شش سال پيش تا كنون كه قرآن خواندن را ، آن هم توأم با تدبّر و تعقّل در آيات آن شروع كرده ايم ، به همين منظور بوده است . بمنظور اين كه بفهميم دستورات واقعي خداوند چيست . سپس آنها را با باورها و اعمال خودمان مقايسه نمائيم و عندا للزوم ، خود را اصلاح كنيم و اطرافيانمان را از حقايق دريافتي آگاه سازيم .
اگر بخاطر داشته باشيد ، از همان روزهاي اول و در دفعات عديده و در موقعيّتهاي مختلف ، هميشه اين عبارت را تكرار كرده ايم كه ما مي خواهيم قرآن را به زبان فارسي بخوانيم ؛ به منظور اين كه بتوانيم آن را بفهميم . و امكان تفقّه و تدبّر در آن را داشته باشيم . و فهميدن را بدين خاطر مي خواهيم كه بدان عمل كنيم . اگر چنين بوده است ، تلويحاً قبول داشته ايم كه از مسلمان بودن خودمان ، ناراضي و به دنبال گمشده اي در تلاش بوده ايم .مي خواستيم اعتقادات و عادات و اسلام ارثي خود را با دستورات الهي يعني راهنمائيهاي دست نخورده و تحريف نشدة او كه در قرآن آمده است ، بسنجيم ؛ تا به درجة ايمانمان ، آن طور كه مورد تأييد خداوند باشد واقف گرديم . و اگر كارمان نقصي دارد ، از طريق علم به موضوع و عمل بدان ، رفع نقص كنيم ، تا با جلب رضايت ربّ جليل و با استعانت از او از گرفتاريهاي زندگي نجات يابيم .
اگر هر يك از ما به چنين شك و وسوسه اي دچار نشده و از آن چه داشتيم صد در صد راضي بوديم ؛ لزومي نداشت كه به قرآن مراجعه كنيم و آن را مخصوصاً به زبان مادري بخوانيم ؛ تا حتماً و دقيقاً مطالبش را بفهميم . اگر با چنين عقيده و هدفي قرآن خواندن را شروع كرده ايم ؛ نبايد –چنانچه احياناً بعضي از آيات قرآن و دستورات مستقيم و بدون خدشة الهي را با آنچه تا كنون از طريق والدينمان يا از بعضي پيشوايان مذهبي بنام اسلام ياد گرفته ايم ، مغاير يافتيم –نگران شويم و بترسيم و از خود بيخود گرديم و خيال كنيم ايمانمان بباد مي رود . ما بدنبال گمشده مان هستيم . بدنبال اين كه آيا ايمان به خداي تنها داريم يعني موحديم يا نه . آيا مسلماني مان قرآني است يا مفاتيح الجناني . به همين خاطر ، اين كار را شروع كرده ايم
براي مثال اگر ساليان درازي بوده است كه از دردي ُمزمن و نا مشخص رنج مي برده ايم ؛ حال كه تصميم گرفته به بهترين بيمارستان دنيا مراجعه كرده و بدن خود را تحت آزمايشات كامل ُمجهزترين لابراتوارها قرار داده ايم ؛ اگر نتيجة آزمايشات دقيقي كه از اعضاي بدن ما شده است ، نشان مي دهد كه مثلادر كيسة صفراي ما سنگي پيدا شده ، يا يكي از ُكليه هاي ما متورّم است ؛ يا تعداد گلبولهاي سفيد خونمان زيادتر از حد طبيعي است ؛ نبايد بي تابي كنيم و به دكتر و آزمايشگاه ، بد و بيراه بگوئيم كه چرا چنين مطالبي را از معايب و بدكاركردن بعضي از اعضاء بدن ما اعلام داشته اند . برعكس بايد بسيار شاكر و خوشحال باشيم كه علل مشكلات و ناراحتيهايمان دارند پيدا مي شوند . آن هم با چشمي باز و روشي دقيق و اطمينان بخش .
به همين قياس اگر در ضمن خواندن قرآن ، فهميديم كه مثلاً فلان كاري را كه تا بحال بنام اسلام و بتصوّر اين كه واقعاً دستور الهي است ، انجام مي داده ايم ؛ درست مغاير با آيات قرآن از آب درآمد ؛ بايد نه تنها ناراحت نشويم ، بلكه خوشخال باشيم كه داريم تدريجاً به نتيجة مطلوب مي رسيم . بعني كه ان شاءالله موفق مي شويم و هرچه زودتر اعمال و باورهاي خود را با راهنمائيهاي قرآن اصلاح مي نمائيم و با اذن خدا و طبق وعده اي كه داده است ، گرفتاريهايمان بر طرف و نعماتمان زياد مي شود .اعراف(7) : 96 .
به شك افتادن نسبت به صحّت اعتقادات و اعمال گذشته ، بايد اوّلين عكس العمل هر انسان حقيقتجو و حردمندي باشد . حضرت ابراهيم كه خداوند ربّ جليل او را دوست خودش ( خليل الله ) لقب داده و از مقرّبين درگاهش نموده و به مسلمين دستور داده است كه او را به ُعنوان ُالگو ، ُمدل زندگي و ُاسوة حسنه –يعني سرمشق نيكو –انتخاب كنند ؛ همان طور كه در قرآن حكايتش آمده :
” چون شب او را فراگرفت ، ستاره اي ديد . گفت : اين است پروردگار من . چون فرو شد (به شك افتاد ) گفت : فروشوندگان را دوست ندارم . آنگاه ماه را ديد كه طلوع مي كند ؛( به شك افتاد ) گفت : اين است پرودگار من . ولي چون فروشد ، (به شك افتاد) و گفت : اگر پروردگارم مرا راه ننمايد ، از گمراهان خواهم بود . چون خورشيد را ديد كه طلوع مي كند ( به شك افتاد )و گفت : اين است پروردگار من . اين بزرگتر است . ولي چون غروب كرد ،( باز هم به شك افتاد) و گفت : اي قوم من ، از آن چه شريك خدايش مي دانيد ، بيزارم . من با اخلاص روي بسوي كسي مي آورم كه آسمانها و زمين را آفريده است ومن از ُمشركان نيستم .“ انعام (6) : 76 الي 79 .
يقيناً حضرت ابراهيم –اُلگو و سرمشق ما - روش آزمون و خطا را دنبال مي كرد . او اگر از به شك افتادن نسبت به دانائيها و اعتقاداتش وحشت وترس مي داشت ؛ هيچگاه جرأت تفحّص و تجسّس براي گمشده اش پيدا نمي كرد . و در نتيجه به حقيقت نمي رسيد و مقام تقرّب به درگاه الهي و سعادت دوستي با خدا را بدست نمي آورد.
جرأت دانستن
بريدن از سنتهاي گذشته و كنار گذاشتن باورهاي آباء و اجدادي ، يقيناً مشكل است . خيلي هم مشكل و دردناك است . ولي براي رسيدن به حقيقت ، راهي جز اين نيست . بايد ”جرأت دانستن“ داشت . حتّي دانستنيهائي مغاير با دانشهاي قبلي . بايد با پيداكردن چنين جرأتي وارد صحنة پرمخاطرة تحقيق براي رسيدن به حقيقت شد . ممكن است ُمحقق مدتي در وادي حيرت ، سرگردان بماند ؛ ولي اگر مشتاقانه بسوي درك حقيقت است ، خداوند او را ياري مي دهد و به معرفت مي رساند ، همان طور كه ابراهيم را رساند .
اگر ما مسلمانان ارثي –نه تحقيقي –به معتقدات گذشته مان سخت دلبسته و پايبند هستيم ؛ و ازآنها كمال رضايت را داريم ؛ و از اين كه ممكن است در نتيجة تحقيق وشنيدن مطالبي جديد ، احتمالاً تزلزلي در اعتقادات سابقمان پيدا شود ، وحشت و دلهره داريم ؛ و بطور خلاصه جرأت دانستن و حتي شنيدن موضوعاتي را كه فرضاً مغاير با سنتهاي گذشته مان در آيد ، نداريم ؛ يقيناًً بهتر است كه از خواندن قرآن وتدبّر و تفقه در آن صرفنظر كنيم . چون در تمام دورة قرآن خواندن بايد خود را براي ديدن اين قبيل مغاير هاي احتمالي آماده كرده باشيم . چرا؟ چون حدس مي زده ايم كه بايد عقب افتادگيمان علتي داشته باشد . و پيشاپيش بدنبال اين بوده ايم كه بدون تعصّب و با كمال خلوص و صداقت بدنبال گمشده مان بگرديم . يعني بفهميم چرا ما مسلمانان عليرغم آنچه منتظريم ، امنيت و آسايش ، حتّي در زادگاه خودمان نداريم ؟ چرا بطور كلي جوامعي عقب افتاده ، گرفتار و ُمعسر و پريشانيم .
اگر در ضمن تحقيق معلوم شد كه دستورات اصيل الهي مسطور در قرآن مغاير با اعتقادات آباء و اجداديمان مي باشند . نبايد مطلقاً نگران باشيم . از كجا كه علت العلل تمام گرفتاريهايمان ، همينهائي باشند كه ما بدنبالشان در تكاپو بوده ايم .خداوند مي فرمايد
” آيا پيش از قرآن ، كتابي برايشان نازل كرده ايم كه اكنون بدان تمسك مي جويند . نه ، مي گويند : پدرانمان را بر آئيني يافتيم و ما از پي آنها مي رويم . بدين سان ، پيش از تو به هيچ قريه اي هشدار دهنده اي نفرستاديم ، مگر آن كه متنعمانش گفتند : پدرانمان را بر آئيني يافتيم و ما به اعمال آنها اقتدا مي كنيم . گفت : حتي اگر براي شما چيزي بياورم كه از آن چه پدرانتان را بر آن يافته بوديد ، هدايت كننده تر باشد ؟ گفتند : ما به آئيني كه شما را بدان فرستاده اند ايمان نداريم . و ابراهيم به پدر وقومش گفت : من از آنچه كه شما بندگيش را مي كنيد ، بيزارم . يقيناً كسي كه مرا آفريده ، راهنمائيم خواهد كرد . ( ابراهيم )اين سخن را پابرجا قرارداد ؛ تا باشد كه آيندگان بعد از او به خدا باز گردند .“ زخرف (43) : 21 الي 24 و 26 الي 28
فراموش نكنيم كه خداوند تبارك وتعالي ، حضرت ابراهيم را اُسوه و اُلگوئي براي ما مسلمانان قرارداده و فرموده است : او بود كه شما را مسلمان ناميد . او به عنوان الگوي ما ، ”جرأت دانستن“ داشت . و جرأت شك كردن به باورهايش . آن هم بدفعات ، تا رسيدن به حقيقت كه براي او ، شناخت خداي واحد بود .
بعضي از ما جرأت نداريم كه با حقيقت روبرو شويم . جرأت دانستن موضوع جديدي را كه فكر مي كنيم ممكن است با باورهاي قبليمان تناقض داشته باشد ، نداريم .خود را سانسور مي كنيم . در واقع ميل نداريم برج عاجي را كه با عقايد سابقمان بنا كرده و در آن نشسته ايم ، خدشه دار ببينيم . ميل نداريم برايمان روشن شود كه علت العلل بسياري از گرفتاريها و عقب ماندگيهايمان ، نتيجة قهري اعمال خودمان يا همنوعانمان كه آن هم ناشي از بي اطلاعيمان از حقايق دين و واقعيات زندگي بوده است .
چه خوب بود اگر مي توانستيم كمبودها و مصائب خود را بطور كامل به گردن ديگران بيندازيم و خود پاك ومنزه بمانيم . ولي چنين چيزي نه عملي است و نه ، در صورت عملي بودن ، نتيجه بخش . خداوند كه خالق ما و عاِلم به اعمال ماست مي فرمايد :
” هر مصيبتي بشما برسد ، بخاطر كارهائي است كه خودتان كرده ايد و خدا بسياري از گناهان را مي بخشد“شوري (42) : 30
يعني اگر خداوند رّب جليل بسياري از گناهان ما را نمي بخشيد ، سراسر زندگيمان مصيبت بود .معمولاً بدبختيها ، غمها ، ُعسرتها و بطور كلي ابتلائات بشري ، چيزهائي غير طبيعي ، يعني غير الهي است كه نتيجة انحراف از مسير حق بوده . و اكثراً نتيجة قهري اعمال خود انسانها ست .هركس مي تواند مصيبتها و گرفتاريهاي افراد را محققانه دنبال كند و ببيند كه منشاء اكثر آنها ، كجرويها و تجاوزات كسي يا كساني به حقوق خود يا ديگران بوده است .
قرآن درست مانند كتابچه اي كه سازندة اتومبيل همراه متاعش مي فرستد ، تا خريداران بدانند چگونه از اتومبيلشان مراقبت كنند ؛ به ابناء بشر مي گويد كه چه بكنند و چه نكنند ، تا از مسير طبيعي خارج و مبتلا به گرفتاريهاي اجتماعي نشوند .يقيناً توجه دقيق به اوامر الهي و عمل كردن مخلصانه به آنها ، كوتاهترين و مؤثرترين راه و روش جلوگيري از انحرافات بلاخير است .
من نمي گويم سَمَندَر باش ، يا پروانه باش گربفكر سوختن افتاده اي ، مردانه باش
من نمي گويم قرآن بخوانيد يا نخوانيد . تصميم با خود شماست . فقط مي گويم : اگر تصميم گرفته ايد كه قرآن بخوانيد و عزمتان را جزم كرده ايد كه طبق دستور خودش ، هرچه بيشتر كه برايتان ميسّر است آن را مطالعه كنيد ، و بدين خاطر اين جا جمع مي شويد ؛ و حتي در منازلتان به قرآن مراجعه مي كنيد كه به حقايق دست نخوردة فرامين الهي –بدون واسطه –دست يابيد ؛ واقعاً صميمانه و با خلوص اين كار را بكنيد .و براي موفقيت در اين راه ”جرأت دانستن“ داشته باشيد . جرأت دانستن حقيقت و واقعيت ، ولو تلخ . ولو مغاير با اعتقادات قبليتان . ولو مغاير با باورهاي كسان و آباء و اجدادتان .و بطور كلي ولو مغاير با آن چه تا بحال خوانده يا شنيده ايد .
صادقانه مي گويم و تكرار مي كنم كه اگر واهمه داريد كه ممكن است با درك آيات قرآن ، با درك دستورات اصيل و تحريف نشدة پروردگارتان ، آن چه را بنام معتقدات و باورهاي ديني كه تمام عمر در ذهن خود داشته ايد ، متزلزل شود ؛ در حالي كه ميل داريد تمام آنها دست نخورده باقي بمانند ؛ قرآن خواندن را كنار بگذاريد و به آن چه داريد ، بسنده كنيد .
قرآن خواندن و اوامر حقيقي الهي را فهميدن و اجرا كردن ، راهي است مستقيم و بدون پيچ و خم .راهي است يقيناً آسان و دقيقاً متناسب با فطرت انسان . خداوند در قرآن كريم ، با چهار مرتبه تكرار فرموده است :
” ما يقيناً قرآن را براي يادگرفتن و بخاطر سپردن آسان كرده ايم ؛ آيا كسي هست كه پند گيرد “قمر(54) :17 ، 22 ، 32 و 40
ولي البته و صد البته ، انجام اين كار مثل انجام هركار خوب ديگري ، صبر و پيگيري مي خواهد ؛ آن هم صبري توأم با داشتن خلوص و جرأت . و اين بود كه اولين پيشنياز خواندن قرآن ، توأم با تدبّر در آن را ، احراز ”جرأت دانستن“ ، معرفي كرديم .
ُ
موحّد بودن
و اما دومين پيشنياز براي توفيق در خواندن قرآن و درك و لمس حقايق آن ، ”موحّد بودن“ است . يعني قبول خداي تنها . اگر هنوز در زواياي مغزمان ، غير از خدا كسي يا چيزي را مشكل گشا و برآورندة حاجات مي دانيم ، و آن چه را معمولاً بايد از خدا بخواهيم ، از آنها مي طلبيم ؛ و دست نياز بسوي آنها دراز مي كنيم ؛ اگر هنوز فكر مي كنيم ، غير از خدا به كسي يا چيزي در زمين و آسمانها مي توانيم توسل جوئيم و او را شفيع و وسيله اي براي تقرب بخدا قرار دهيم ؛ و هنوز از اين قبيل افكار و رسوبات ذهني گذشته در مغزمان داريم ؛ اگر هنوز از آنها پاك نشده ايم ، قادر نخواهيم بود كه حقايق قرآن را درك كنيم و شفاي دردهاي خود و اجتماعمان را از آن بطلبيم . ولو اين كه دكترا در ادبيات زبان عربي داشته باشيم و يا در مهمترين دانشگاههاي دنيا، تحقيق و تدريس دين كنيم . و يا خودمان را از ذريّة پيامبر و براي درك كتاب خدا از ديگران ارجح بشناسيم . هيچ كدام از اينها ، حتي توأماً ، ما را براي درك قرآن ياري نمي دهد . زيرا خداوند مي فرمايد :
”. . . . بگو : اين كتاب براي آنها كه ايمان آورده اند ، هدايت و شفاست و آنها كه ايمان نياورده اند گوشهاشان سنگين است ، و چشمانشان كور است . چنانند كه گوئي آنها را از جائي دور ندا مي دهند “فصلّت (41) :44
اولين پيام تمام پيامبران خدا به مردم همعصرشان اين بود كه از ” شرك “ پاك شوند ؛ تا از گرفتاريها و ادبار نجات يابند .هم از گرفتاريها و عذاب قيامت ؛ و هم از گرفتاريها و مصائب همين دنيا . تمام پيامبران مي گفتند : اي مردم ، جزخداي يكتاي واحد يعني الله همان خالق و صاحب تمام كائنات ، معبود ديگري را ، نخوانيد . قرآن كتاب صد در صد دست نخورده و تحريف نشده اي كه در اختيار ماست ، حقايقي را در اين زميننه بما مي گويد :
” نوح را بسوي قومش فرستاديم . گفت : من براي شما بيم دهنده اي آشكارم ، كه جز خداي يكتا را بندگي نكنيد . زيرا از عذاب روز دشوار قيامت بر شما بيمناكم .هود (11):25و 26. و بر قوم عاد ، برادرشان هود را فرستاديم . گفت : اي قوم من خداي يكتا را بندگي كنيد . شما را هيچ معبودي جز او نيست . هود (11) :50. و بر قوم ثمود ، برادرشان صالح را فرستاديم . گفت: اي قوم من خداي يكتا را بندگي كنيد ، شما را جز او معبودي نيست . اوست كه شما را از زمين پديد آورده است و خواسته است كه در آن آباداني نمائيد . از او طلب مغفرت كنيد و به درگاهش توبه نمائيد . پروردگارم نزديك است و دعا ها را اجابت مي كند .“هود : 84 .
از حكايات ديگر قرآن بر مي آيد كه تمام پيامبران خدا ، بدون استثناء همين دستور الهي را به عنوان اولين اقدامشان قرار داده بودند . و اولين پيام آخرين پيامبر خدا يعني محمّد(ص) هم همين امر الهي بود كه گفت : ” قولوا لا اله الاّالله تفلحوا“ ( بگوئيد غير از خداي يكتا الهي نيست ، تا رستگار شويد ) خداوند مي فرمايد:
” همچنان كه پيامبري از خودتان برايتان فرستاديم ، تا آيات ما را برايتان تلاوت كند و شما را پاك نمايد و كتاب و حكمت بشما بياموزد . و آنچه را كه نمي دانستيد بشما ياد دهد .“ بقره (2) :151
همينطور كه ملاحظه مي فرمائيد ، قبل از آموختن كتاب و حكمت ، يعني قبل از تعليم قرآن و قبل از تعليم كاربرد حكمت (عقل و استدلال منطقي ) قبل از تعليم ” تلك حدودالله“ ها و ” ُكتب عليكم “ ها و قبل از اين كه چطور بايد با استفاده از حكمت ، مسائل زندگي را حل و فصل كنند ؛ علاقه مندان به اسلام –كساني كه براي درك حقيقت بسوي پيامبر مي آمدند و يا در مجامع عمومي حاضر مي شدند و بسخنانش گوش مي دادند - مواجه با برنامة پاكسازي او مي شدند .پاك شدن از تمام باورهاي شرك آلود .
تمام تلاش پيامبر در طول سالهاي اوّل رسالتش اين بود كه مردم را از اعتقادات شرك و بت پرستي پاك كند و اذهان آنها را بي آلايش نمايد ؛ تا زمينة آموختن كتاب و حكمت در وجودشان فراهم گردد . اين سنت الله است ، فطرت بشري است كه تغيير نمي كند .ذهن انسان بايد پاك و خالي از باورها باشد ، تا عقيدة جديدي را قبول نمايد در كشورهاي كمونيستي ، مخصوصاً در چين ، با سوء استفاده از اين واقعيت علمي كه فطري انسانهاست ، براي قبولاندن مرام كمونيسم ، مردم را بنام انقلاب فرهنگي ، مغزشوئي مي كردند . تا ار افكار سابق خالي شوند و ذهنشان مطالب جديد آنها را بپذيرد . ولي البته چون انجام اين كارشان با زور و شكنجه هاي رواني توأم بود ؛ و چون مرام كمونيسم خود راهي غير طبيعي و غير الهي و مغاير با فطرت انساني بود ؛ نمي توانست نتيجه بخش و سازنده و با دوام باشد . بايستي نتيجة كارشان از بين مي رفت كه رفت . ولي اسلام و دستورات الهي ، چون بهترين و مناسبترين راه زندگي و ُجفت و جور با فطرت بشري است ، روش پاك كردن ذهن ُمشركين توسط پيامبر ، سازنده بود و بر قرار ماند . و تا زماني كه مسلمانان بطرف انواع شرك ، كشانده نشده بودند ؛ يعني تا چند قرن ، شكوفائي و پيشرفتهاي تحسين انگيزي را نتيجه داد و وقتي كه انواع شرك جاي توحيد را گرفت ، سقوط شروع و تدريچاً چراغ علم در بين مسلمانان خاموش شد .
به هر تقدير سنت و دستور الهي ، قبول خدا بوحدانيت و بدون شريك بوده است . قبول وحدانيت خدا ، يعني قبول اين كه هيچ كس و هيچ چيز جز او براي انسان كار ساز نيست و هيچ كس جز او و بدون اذن او ، يعني بدون رعايت قوانين و مقررات نازل شده از طرف او نمي تواند كسي را شفاعت كند ، تا مورد مغفرت ربّ جليل قرارگيرد . حتي اگر نوح پيامبر باشد و براي پسرش ، يعني پارة تنش ، طلب مغفرت نمايد .هود (11) : 45و 46 . يا ابراهيم خليل الله باشد و با آن مقام والا ، براي پدرش ، آمرزش بطلبد .توبه (9) : 114 . و يا محمّد باشد و حتي هفتاد مرتبه براي كساني كه خدا اذن مغفرت برايشان نداده ، طلب آمرزش كند ، پذيرفته نيست . توبه (9) :80 . قبول وحدانيت خدا ، يعني قبول اينكه جز او صاحب قدرتي براي انجام اين قبيل امور نيست .زمر (39) :44 . فقط و فقط اوست كه مي تواند به انسان كمك كند و به دعايش پاسخ گويد .مؤمن (40) :60 .
پاك شدن از شرك بتمام معني و با تمام وجود ، رسيدن به ايمان مخلصانه و قبول و باور قلبي وحدانيت خدا ، مقدمه و اساس لازم براي آموختن قرآن و حكمت است . اگر كسي هنوز رسوبات ذهني شرك آلود سابق را در مغزش داشته باشد و خدا را آن طوري كه شايسته است ، بوحدانيّت نشناخته باشد و هنوز در باورهايش ، غير خدا را در مشكل گشائي مسائلش ذيمدخل بداند ؛ نبايد انتظار داشته باشد كه اولاً عاشقانه علاقه اي به خواندن قرآن و تدبّر در آن پيدا نمايد ؛ و ثانياً نبايد اميد داشته باشد كه اگر هم احياناً قرآن بخواند ، معنايش را درك كند .
اين سنت الهي است و براي همه كس و همه جا و همه وقت صادق است .
خداوند ربّ جليل فرموده است : ”جز پاكان قرآن را لمس نمي كنند“واقعه (56) : 79 اين جاست كه هم آواز با خواجه حافظ شيرازي مي گوئيم :
چشم آلوده نظر از ُرخ جانان دور است بر ُرخ او نظر از آينة پاك انداز
غسل در اشك زدم ، كاهل طريقت گويند پاك شو اوّل و پس ديده بر آن پاك انداز
توجه به خطر وساوس شيطان
برادران و خواهران عزيز ، شما كه عاشقانه به دنبال درك حقيقت ، بسوي قرآن آمده ايد .شما كه دست نياز بسوي صاحب اختيارتان دراز كرده ايد . شما كه بيتابانه مايليد بفهميد كجاي كارهاي زندگيتان و اعمال و رفتارتان با مقايسه به دستورات الهي لنگ مي زند كه دقيقاً آن را اصلاح كنيد . توجه داشته باشيد كه شيطان در حضور خدا ، بعد از اين كه بخاطر نافرمانيش از درگاه او رانده شد ، چه گفت ؟
” گفت : مرا تا روز قيامت كه ( اولادان آدم ) برانگيخته مي شوند ، مهلت ده . خداگفت: تو از مهلت يافتگاني . شيطان گفت حال كه مرا نوميد ساخته اي ، من هم بر صراط مستقيمت به كمين آنها مي نشينم . آن گاه از پيش و از پس و از چپ و از راست بر آنها مي تازم و بيشترينشان را شكرگزار نخواهي يافت . گفت : از اينجا بيرون شو ، مطرود و منفور . از كساني كه پيروي تو را گزينند و از همةشما جهنم را پر خواهم كرد .“اعراف (7) : 14 الي 18
توجه كنيد شيطان در صراط مستقيم خدا –همان راهي كه مؤمنين مي خواهند به خدا نزديك شوند –به كمين اولادان آدم مي نشيند ، و از چپ و راست و جلو و عقب به آنها مي تازد و هدف بزرگش اين است كه آنها را از يكتا پرستي به راه شرك ببرد . شرک يعني همان راهي كه رونده اش را خدا نمي بخشد و همان راهي كه هركس رفت ، ُمشرك و پيرو شيطان و از حريم امنيت الهي خارج مي شود .ملاحظه كنيد خداوند در اين مورد چه مي فرمايد :
” اي فرزندان آدم ، شيطان شما را نفريبد . همچنان كه پدر و مادرتان را از بهشت بيرون راند . لباس از تنشان كند ، تا شرمگاهشان را به ايشان بنماياند . او و قبيله اش از جائي كه آنها را نمي بينيد ، شما را مي بينند . ما شياطين را اولياء كساني قرار داده ايم كه ايمان ( به وحدانيت خدا ) نمي آورند و چون كار زشتي كنند ، گويند پدران خود را اين چنين يافته ايم و خدا ما را بدان فرمان داده است . بگو ، يقيناً خدا به زشتكاري فرمان نمي دهد . چيزهائي بخدا نسبت مي دهيد كه نمي دانيد .“اعراف (7) :27و28
ما بندگان خدا ، اگر در كنف حمايت او نباشيم ، در برابر وساوس شيطان بسيار ضعيفيم . بايد بدستور حق تعالي ، بمجردي كه فكري شرك آميز يا تمايل به انجام هر نوع از نواهي الهي به ذهنمان وارد شد ، در همان لحظه متوجه شويم كه وسوسة شيطان است . و بايد بلافاصله بگوئيم :اعوذبالله من الشيطان الرجيم ( از شيطان رانده شده به خدا پناه مي برم ) بدين ترتيب در دُم ، وسوسة شيطان با آن قدرت و اختيارش از نظرمان محو مي شود . دستور مستقيم خداوند در اين مورد چنين است :
” اگر از جانب شيطان در تو وسوسه اي پديد آمد ،به خدا پناه ببر زيرا او شنوا و داناست . كساني كه راه خدا را مي روند ، چون از شيطان وسوسه اي به آنها برسد ، خدا را ياد مي كنند و در دُم بصيرت مي يابند .“اعراف (7) :200و 201
بنابراين بعد از ”احساس نياز“ به دانستن دستورات مستقيم و واقعي الهي ، يعني توجه به خواندن قرآن و بعد از پيداكردن ” جرأت دانستن“ و بعد از پاك كردن ذهن خود از هر چيزي غير از خدا ؛ يعني”موّحد شدن“ بمعناي واقعي كلمه ؛ بمنظور اين كه بتوانيم در طول اين مسافرت فرح انگيز و موفقيّت آميز ، از راه راست –يعني صراط مستقيم –منحرف نشويم و در وادي گمراهي سرگردان و بي پناه نچرخيم ، لازم است كه همه وقت توجهمان به ربّ جليل باشد و از او ياري بخواهيم كه ما را از ”شرّ وساوس شياطين “انس وجن در پناه خود جاي دهد و قلبهاي ما را بعد از اين كه هدايتمان كرده ، دچار تنگي و تمايل به قهقرا ننمايد .در اين مورد دستور صاحب اختيارمان اين است كه بگوئيم
” اي صاحب اختيار ما ، پس از آن كه ما را هدايت كرده اي ، دلهاي ما را به باطل متمايل نساز و رحمت خود را بما ارزاني دار . يقيناً كه تو بخشاينده اي “ آل عمران (3) :8
بدين ترتيب پاك و ُمحكم و مجهز به وسائل دفاعي در برابر شياطين انس و جن كه مانع اصلي ما براي رسيدن به مقصودمان هستند ، بطرف خواندن قرآن و تدبّر در آن بمنظور درك دستورات واقعي الهي –براي كاربرد آنها در زندگي ـ و بدست آوردن شخصيّت اسلامي پيش مي رويم . تا به اذن الله شاهد مقصود را بدست آوريم و در دنيا و آخرت رستگار شويم .
در جمع بندي عرايض فوق ، رِوال ونظام آمادگي ما براي مطالعه وتدبّر در آيات قرآن بدين ترتيب است :
اوّل –احساس عدم رضايت از زندگي خودمان ، فرزندانمان و/يا زندگي مسلمانان جهان ، در حال حاضر و ترس از آيندة بدتر و درك اين واقعيّت كه بايد حتماً مشكل يا مشاكلي در كار باشد كه يقيناً علت يا عللي دارند .
دوّم –احساس مسؤليت براي و علاقه مندي به پيدا كردن علّت يا علل اين مشكلات .
سوّم –توجه خاصّ به قرآن و احساس نياز به درك دستورات واقعي و تحريف نشدة الهي از طريق تدبّر در آيات قرآن براي پيدا كردن راه حلهائي به منظور رفع مشكلات فردي و اجتماعي مان .
چهارم –آمادگي و پيداكردن جرأت براي ” دانستن“ . مخصوصاً دانستن مطالبي كه از حقايق و واقعيات اند . يعني كه به هر تقدير آنها را از منبع وحي و از زبان قرآن مي شنويم . ولي ممكن است مغاير با بعضي اعتقادات و باورهاي قبلي مان باشند .
پنجم –اطمينان كامل به موحّد بودن و تسليم محض خداي واحد ، صاحب اختيار عالميان شدن .
ششم –بيدار و هوشيار بودن به اين كه در اين راه سرنوشت ساز ، در دام شيطان رجيم نيفتيم و به عقب برنگرديم .
با مجهز شدن به اين پيشنيازها براي مطالعة قرآن آماده مي شويم و به اميد خدا شروع مي كنيم . درضمن خواندن قرآن و تدبّر در آن ، مشاهده و عنايت به آيات زير ، برايمان هشدار دهنده هائي است كه تكليف خود را بدانيم و ميزان توقعات خود را از درك مفاهيم آيات الهي بسنجيم .
خداوند تبارك و تعالي در قرآن مجيد ، وقتي كه عظمت موضوعي را مي خواهد متذكّر انسانها شود ؛ و اهميّت آن را خاطر نشان سازد به يك يا چند تا از مظاهر طبيعت ، يعني از مخلوقات خودش ، قسم ياد مي كند. مثلاً آنجا كه مي خواهد پيامبر را از تهمت ”ديوانگي“ مبرّا سازد ، چنين مي فرمايد :
” قسم به قلم و آنچه مي نويسند كه : تو –به فضل صاحب اختيارت –ديوانه نيستي “ القلم (68) :1و2
و يا در مورد انسان مي فرمايد :
” قسم به زمان كه : يقيناً انسان در ُخسران است “ العصر (103) 1و2
تنها موردي كه خداوند به هفت مظهر طبيعت ، پشت سرهم قسم ياد كرده كه اين خود نشانة اهميّت و برتري موضوع ، در نزد او از تمام موارد مشابه است ؛ در مورد نفس انسان و ارزش پاكي و بي آلايشي آن مي باشد . خداوند مي فرمايد :
” قسم به خورشيد و روشني صبحگاهش . و قسم به ماه چون در پي اش بر آيد . و قسم به روز كه درخشش آن را آشكار مي كند . و قسم به شب كه آن را مي پوشاند . قسم به آسمان و او كه آن را بر پا كرد . و قسم به زمين و او كه آن را بگسترد . قسم به نفس و او كه تكاملش بخشيد . سپس بديها و پرهيزگاري اش را به او الهام نمود ؛ كه : هركس در پاكي آن كوشيد، رستگار شد . و هركس در پليدي اش فرو پوشيد ، به تباهي نشست . . . “ الشمس (91) يك الي 10 و همچنين مي فرمايد :
” قسم به مكانهاي ستارگان و يقيناً- اگر بدانيد –اين قسم بزرگي است كه : اين قرآني است گرامي ، در كتابي پنهان شده كه جز پاكان آن را لمس نمي كنند . و نازل شده از طرف پروردگار جهانيان است “واقعه (56) : 75 الي 80
مطالب اين آيات در مورد نشان دادن اهميّت پاك بودن براي لمس و درك قرآن تأييد همان مطلبي است كه خداوند فرمود :
” همچنان كه پيامبري از خودتان برايتان فرستاديم ، تا آيات ما را برايتان تلاوت كند و شما را پاك نمايد و كتاب و حكمت بشما بياموزد و آن چه را كه نمي دانستيد ، بشما ياد دهد “ بقره (2) :151
و هچنين در جاي ديگر فرموده است :
” اگر قرآن را به زبان عجم مي فرستاديم ، مي گفتند : چرا آياتش به روشني بيان نشده است ؟ كتابي به زبان عجم براي عرب ؟ بگو اين كتاب براي آنهائي كه ايمان آورده اند ( بطور كامل از شرك بريده و پاك شده اند )هدايت و شفاست و آنهائي كه ايمان نياورده اند ، ( موحد نشده ناپاك مانده اند )گوشهايشان سنگين است . و چشمانشان نابينا . چنانند كه گوئي آنها را از جائي دور ندا مي دهند .“ فصلّت (41) : 44
اگر كسي احساس كند كه هنوز صد در صد موحّد خالص نشده است ؛ برايش راهي نيست جز اين كه اوّل آئينة دلش را پاك كند ، تا خداوند چشمانش را بينا و گوشهايش را شنوا سازد .و قادر به درك حقايق قرآن نمايد و بدين ترتيب از شفابخشي آن بهره مند شود . تنها آن گاه است كه با مطالعه و تدبّر در قرآن مي تواند از خرمن ُگلهاي آن با توفيق هرچه بيشتر ، دامانش را ُپر كند و از نصايح و دستورات قرآن پند وعبرت گيرد و در زندگي بكاربرد و به وصال گمشده اش كه جلب رضايت پروردگار رّب جليل و پيدا كردن توفيق هدايت از طرف اوست ، نائل آيد . و من الله التوفيق